ادب کردن. [ اَ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تأدیب. ( تاج المصادر بیهقی ). تعریک. تنبیه کردن. سیاست کردن. مؤاخذه خلاف و گناهی را : وین دو تن دور نگردند ز بام و در ما نکند هیچکس این بی ادبانرا ادبی.منوچهری.ادب آموز گرْت می باید که زمانه ترا ادب نکند.؟ ( از مقامات حمیدی ).بی محابا همی کند چو خران ادب الکندمان بغیر بزاق.انوری.هرآینه ترا ادب باید کرد. ( تجارب السلف ). نه امروز است سودای جنون را ریشه در جانم بچوب گل ادب کردی معلم در دبستانم.صائب.- امثال : سگ را پیش یوز ادب کنند. ( امثال و حکم دهخدا ).
معنی کلمه ادب کردن در فرهنگ معین
( ~. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) مجازات کردن .
معنی کلمه ادب کردن در فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - پروردن پرورش دادن تربیت کردن . ۲ - تنبیه کردن سیاست کردن .
معنی کلمه ادب کردن در ویکی واژه
مجازات کردن.
جملاتی از کاربرد کلمه ادب کردن
در دولت تو هر کس کو طعنه زند دولت بایدش ادب کردن زان دره دوغ آگین
ابونصرِ سرّاجِ طوسی گفت مردمان اندر ادب بر سه طبقه اند، اهل دنیا بیشترین آداب ایشان اندر فصاحت و بلاغت بود و نگاه داشتن علمها و سمرهاء ملوک و اشعار عرب و اهل دین بیشترین آداب ایشان، اندر ریاضت نفس و بادب کردن جوارح و حدّها نگاه داشتن و ترک شهوات و اهل خاص بیشترین آداب ایشان اندر طهارت دل بود، و مراعات اسرار و وفا بجای آوردن بعهدها و نگاهداشتن وقتها و با خاطرها نانگرستن و نیکوئی ادب اندر جایگاه طلب و اوقات حضور و مقامهاء قرب.
شیخ گفت مَثَل ادب کردن احمق را چون آبست در زیر حنظل، هرچند آب بیش خورد طلخ تر گردد.
هژبرسلطان «قهرمان منظومه» برای ادب کردن دشمنی که قصد جسارت دارد، برمیآشوبد، با یک برنامه ساده و بدون هیچگونه مقاومتی از سوی دشمن، حریف قدرتمند را به بند میکشد.
موسی علیه السلام قدم بر طور نهاد از آنچه حدّ بنی اسرائیل بود بقدمی چند برتر آمد دماغ او در طمع أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ بجوش آمد لا جرم بتازیانه لَنْ تَرانِی او را ادب کردند و مهتر عالم را (ص) بمقامی رسانیدند که گرد قدم او توتیای چشم جبرئیل بود و صفت وی این بود که: ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی زیرا که موسی میرفت و آن مهتر عالم را میبردند. أَسْری بِعَبْدِهِ و هرگز آمده چون آورده نبود، طوبی مر کسی را که در هام راهی حق بود که در یک نفس هزار ساله راه باز برد، شبی کت ما بریم چندان راه ببری که بهزار ماه که خود روی نبری، و الیه الاشارة بقوله: لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ. چون خود روی هر قدمی که برگیری ماندهتر شوی، چون ما بریم هر قدمی که برگیری عاشقتر شوی، چون خود روی عیاران راهت بزنند، چون ما بریم راهزنان غاشیه تو کشند:
پیشت آوردن سخن ترک ادب کردن بود زشت باشد تازی بغداد بردن در عرب
دوستداران را زان . . . ر ادب نتوان کرد از ادب کردن آن . . . ر خدایا زنهار
ور زانکه باز رای ادب کردنی بود نیمی مرا ادب کن و نیمی شراب را
و اینک احمد حنبل نزدیک شافعی بود رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ شَیْبان راعی بیامد، احمد گفت یا باعبداللّه می خواهم که پیدا کنم این مرد را، بر نقصانِ علم او تا بعلم مشغول باشد شافعی رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ ویرا گفت نباید، ویرا سیری نکرد احمد حنبل شیبان را گفت یا شیبان چه گوئی در کسی که یک نماز از جملۀ پنج نماز فراموش کند، در شبانروز و نداند که کدام نماز فراموش کرده است چه واجب بود بر وی، گفت شیبان ای احمد این دلی بود از خدای خویش غافل شده واجب بود او را، ادب کردن تا از خداوند خویش غافل نباشد پس از آن احمد حنبل از هوش بشد چون با هوش آمد شافعی رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ گفت گفتم نه ترا که این را مجنبان و شیبان راعی امّی بود چون از ایشان، محلّ امّی این باشد، بنگر که امامان ایشان چگونه باشند.
سخت مالیدن و ادب کردن زبن یکی گوش زان یکی گردن
از قاضی احمد بادب کردن این دول نوبت بدگر ماند و دگر ماند و دگر ماند