اخر

معنی کلمه اخر در لغت نامه دهخدا

( آخر ) آخر. [ خ َ ] ( ع ص ) دیگر. دگر. دیگری. یکی از دو چیز یا دو کس. غیر. مؤنث : اُخْری ̍. ج ، آخَرین.
آخر. [ خ ِ ] ( ع ص ، ق ، اِ ) عاقبت. باَنجام. سرانجام. انجام. بازپسین. اخیر. واپسین. پسین. اَفدُم. آفدم. در آخر. به آفدم. پایان. فرجام. بفرجام. فرجامین. خاتمه. کرانه. کران. غایت. نهایت. خاتمت. پس کار. ( زمخشری ). مقابل اوّل. مؤنث : آخِره. ج ، آخِرین ، و اواخر نیز بجای آن گفته می شود و به فارسی آخرها :
قند جدا کن از اوی دور شو از زهر دند
هرچه به آخر به است جان ترا، آن پسند.رودکی.نه به آخر همه بفرساید
هرکه انجام راست فرسدنی است.رودکی.تا کی کند او خوارم تا کی زند او شنگم
فرسوده شوم آخر گر آهن و گر سنگم.ابوشکور.ببینم آخر روزی بکام دل خود را
گهی ایارده خوانم شها گهی خرده.دقیقی.بیاویختند آن دو تن سخت دیر
به آخر ورا هوم آورد زیر.فردوسی.ببد در جهان پنج صد سال شاه
به آخر شد و ماند زو جایگاه.فردوسی.همی گفتش صبوری کن که آخر
بکام دل رسد یک روز صابر.( ویس و رامین ).پدر ما هرچند ما را ولی عهد کرده بود... در این آخرها که لختی مزاج او بگشت... ما را به ری ماند. ( تاریخ بیهقی ). امیر گفت اسبی نیک روز آخر خیلتاش را باید داد. ( تاریخ بیهقی ). پس از جواب توقیع کند و به آخر آن ایزد... را یاد کند که وزیر رابر آن نگاه دارد. ( تاریخ بیهقی ).
بخرم آخرآنین ترا جان پدر
پس درو ریزم جغرات و همی جنبانم.؟ ( از فرهنگ اسدی ، خطی ).بار از خر بنهند آخر و زینها ننهند
زآنکه اینها سوی ایزد بسی از خر بترند.ناصرخسرو.از پی هر گریه آخر خنده ای است
مرد آخربین مبارک بنده ای است.مولوی.میتوانی دید آخر را مکن
چشم آخربینْت را کور و کهن.مولوی.همچنین در قاع بسیط مسافری گم شده بود و قوت و قوّتش به آخر آمده. ( گلستان ).
برو از خانه گردون بدر و نان مطلب
کاین سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را.حافظ. || این کلمه را در فارسی در مقام تعریض و تقریعو تعجب و تقریر و شکایت از بطوء و انتظار و مانند آن نیز آرند :

معنی کلمه اخر در فرهنگ معین

( آخر ) (خَ ) [ ع . ] (ص . ) دیگر، دیگری . ج . آخرین .
(خِ ) [ ع . ] (ص . ) پسین ، پایان ، انجام . ،~ ِ خط بودن کنایه از: پایان عمر را طی کردن .

معنی کلمه اخر در فرهنگ عمید

( آخر ) ۱. [مقابلِ اول] قرارگرفته در پایان: نام تو کابتدای هر نام است / اول آغاز و آخر انجام است (نظامی۴: ۵۳۷ ).
۲. پسین، بازپسین، آخری، پایانی.
۳. (قید ) سرانجام: آخر کار شوق دیدارم / سوی دیر مغان کشید عنان (هاتف: ۴۷ ).
۴. (شبه جمله ) هنگام گلایه، تنبیه، تعجب، و توجه دادن به کار می رود: نه آخر تو مردی جهاندیده ای / بدونیک هرگونه ای دیده ای؟ (فردوسی۲: ۵۹۵ ).
* آخر شدن: (مصدر لازم ) به پایان رسیدن.
= آخور

معنی کلمه اخر در فرهنگ فارسی

( آخر ) ( اسم ) ۱- جایگاهی از گل و سنگ و مانند آن که برای علف و کاه و جو خوردن چهار پایان سازند معلف طویله اصطبل . ۲ - گودیی که در سنگ یا چوب برای آب ایجاد کنند حوضچه . ۳ - قوس مانندی ازاستخوان بالای سینه و زیر گردن . ۴ - صورتی فلکی که عرب آنرا معلف گوید.
عاقبت سرانجام
( و این غلطی است مشهور در اصطح طب و بتقلید ایشان در نزد گروهی دیگر . گاهی هم بتائ کید گویند اخر به تشدید ) خرتر بسیار خر .
آخر

معنی کلمه اخر در دانشنامه آزاد فارسی

آخر. آخِر
(به معنی فرجام و همیشه) در اصطلاح کلام از نام های نیکوی خداوند (سوره حدید، ۳)؛ متکلّمان و عرفا آن را در دو معنی به کار برده اند: ۱. ابدی، یعنی خداوند چنان که ازلی است ابدی نیز هست؛ ۲. هدف سلوک، یعنی خداوند همان گونه که در سلسلۀ موجودات نخستین موجود محسوب می شود در سیر و سلوک عارفان، هدف و آخرین منزل به شمار می آید.

معنی کلمه اخر در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آخر. آخِر، واژه ای عربی به معنی انجام، سرانجام، بازپسین، پسین، واپسین، فرجام و کران است.
ریشه این واژه (أ خ ر) در ثلاثی مجرد کاربردی ندارد، ولی در بابهای تفعیل، تفعّل و استفعال به کار رفته است.از میان فرهنگ نویسان عرب تنها خوری شرتونی آن را صفت خوانده است، دیگران به نام صرفی آن اشاره ای نکرده اند.مؤنث آن آخره (نگارش فارسی: آخرت) و جمع مذکر آن آخرون و آخرین است.
← قرآن
از بررسی جاهای کاربرد دانسته می شود که اصل در این ماده همان تأخر در برابر تقدم است.اختلاف معانی در مشتقات آن تنها از جهت اختلاف صیغه ها و هیأتهاست نه از جهت دیگر.آخر مانند فاعل است، اَخیر مانند فعیل، أّخَر مانند حَسَن، آخَر مانند اَفعَل، اُخری مانند فُعلی و أُخَر جمع اُخری مانند صُغَر جمع صُغْری.
← کاربرد
چون ذهن آدمی در درون زمان و مکان محدود است، هنگامی که دریابد واژه ای مانند آغاز یا انجام درباره خداوند متعال به کار برده شده است، می کوشد آن را در همان چهارچوب محدود فراگیرد و برای آن توجیهی بیابد یا بسازد.از این رو در می ماند که چگونه خداوند می تواند «پس از» همه چیز حتی زمان باشد.در فرا زمان (آن سوی زمان) اصلاً مفهوم «بَعدیت» از میان می رود.این چگونه تواند بود؟ بیش تر مفسران بدین قناعت ورزیده اند که خدای متعال «آخر» است یعنی پایدار است پس از پایان همه چیز.مفصل ترین بحثها را در این زمینه فخرالدین رازی کرده است.وی در تفسیر همین آیه پس از ذکر ۵ نوع تقدم می گوید: «اینها حاصل اندیشه خردمندان درباره قَبْلیت و تقدم است، ولی من به نوعی دیگر از تقدم قائلم و آن مانند تقدمِ اجزای زمان بر یکدیگر است».آنگاه به اثبات این نکته می پردازد که این نوع تقدم غیر از تقدم زمانی و انواع دیگر است و می افزاید که «این آیه دلالت می کند که خدای تعالی آغاز همه ماسوی است و این برهان نیز بر همین معنی دلالت دارد».
← بازپسین بودن خداوند
...
[ویکی الکتاب] آخر. معنی أَخَّرَ: به تأخیر انداخت
معنی أُخَرَ: دیگر-بعدی
معنی ءَاخِرِنَا: نفر آخِر ما
معنی لَمْ یَتَسَنَّهْ: تغییر نکرده ( ها در آخر آن ، های استراحت است و معنی ندارد)
معنی لَّا تَسْجُدَ: که سجده نکنی (به دلیل حرف " أن" آخر آن منصوب شده است)
معنی بَنُو: فرزندان -پسران(در عباراتی نظیر"بَنُو إِسْرَائِیلَ "نون آخر به دلیل مضاف بودن حذف شده است)
معنی بَنِی: فرزندان -پسران(در عباراتی نظیر"بَنِی إِسْرَائِیلَ "نون آخر به دلیل مضاف بودن حذف شده است)
معنی لَّا یَتَّخِذِ: نباید بگیرند (سکون آخر آن به دلیل تقارن با ساکن یا تشدید کلمه بعد تبدیل به حرکت شده است)
معنی لَا تَقْفُ: دنبال مگیر - متابعت نکن - پیروی نکن (از ماده قفا - یقفو - قفوا و به معنای متابعت است ، قافیه شعر را هم از این جهت قافیه میگویند که آخر هر مصراع با آخر مصراعهای قبل از خودش متابعت میکند )
معنی سُلْطَانِیَهْ: قدرت و توانم (هاء در آن هاء سکت است و جزء کلمه نمی باشد وتنها برای حفظ حرکت حرف آخر اضافه شده است )
معنی عِشَاءِ: آخر روز (بعضی هم گفتهاند به معنای مدت زمانی است که میان نماز مغرب و عشاء فاصله میشود )
ریشه کلمه:
اخر (۲۵۰ بار)
(بر وزن فاعل) مقابل اول است تأخیر مقابل تقدیم و آخرون مقابل اولّون است نظیر در قرآن مجید به قیامت و نشاء دیگر دارالاخره، یوم الاخره، اطلاق شده و این از آن رواست که زندگی دنیا اوّل و زندگی عقبی آخر و پس از آن است، راجع به آخرت در قیامت بحث خواهد شد.
[ویکی اهل البیت] آخر (اسم الله). آخِر به دو معنای منتهی و مرجع اشیاء و باقی و ابدی از اسماء و صفات الهی است.
آخر بر وزن فاعل و از ریشه (ا ـ خـ ـ ر) به معنای تأخر، در مقابل تقدّم است. این مادّه در فعل ثلاثی مجرّد کاربردی ندارد؛ امّا در باب های تفعیل، تفعّل، استفعال و نیز به شکل مؤنث «الاخرة» و جمع سالم «آخرین» استعمال می شود. واژه آخر در قرآن، فقط یک بار، به صورت اسمی از اسمای حسنای الهی بکار رفته است: «هُو الأوَّلُ والأخِرُ والظَّهِرُ و الباطِنُ و هُوَ بِکلِّ شیء عَلیمٌ». (سوره حدید/57 ، 3) آخر از اسماء و صفات ذاتی حق تعالی شمرده شده و به معنای مرجع و غایت اشیاء و ذات باقی و ابدی است و مانند دیگر اوصاف الهی، حکایت گر کمال وجودی حق تعالی، عین و متّحد با ذات مقدّس او است؛ چنان که این نسبت بین خود اوصاف ذاتی حق نیز وجود دارد؛ ذات حق همان گونه که آخر است، اوّل نیز هست و بین اولیّت و آخریّت حق تعالی هیچ گونه ناسازگاری یافت نمی شود؛ زیرا اولیّت او عین آخریتش و آخریت او عین اوّلیت او است و این معنا به خداوند متعالی اختصاص دارد؛ چنان که این اختصاص از حصر آیه «هو الأوَّلُ والأخِر» بدست می آید.
آخر و اوّل از جهت مفهوم، متقابل و متفاوتند؛ امّا در مصداق و حقیقت عینی، نشان دهنده یک حقیقت و متحد با هم و نیز متّحد با آن حقیقت هستند و به این اعتبار، اطلاق این دو اسم و صفت متقابل، مانند دیگر اسمای متقابل بر خداوند درست خواهد بود و به جهت غیرمحدود بودن آن ذات نامتناهی و وجود صرف بودن حق تعالی است که ذات مقدسش مجمع صفات متقابل مانند بسط و قبض، هدایت و ضلالت، اوّل و آخر و ظاهر و باطن است؛ از این رو، برخی اطلاق این نوع اسما را به خصوص که صفت اشیای محدود قرار می گیرند، از قبیل جمع متقابلان و غیرقابل تصور دانسته اند. اهل عرفان، آخر را از امّهات اسما دانسته و اسم جامع آن ها را «اللّه» و «رحمن» می دانند و معتقدند: هر چیز ابدی که انتهای وجود نداشته باشد، مظهر اسم «آخر» خواهد بود؛ لذا این اسم با سه اسم دیگر در آیه 3 سوره حدید/57 بر علی بن ابی طالب که مظهر کامل اسمای الهی است، تطبیق شده است و در توضیح آن می توان گفت: انسان کامل در تمام موجودات سریان و ظهور دارد و آن مظهر سریان و ظهور حق در تمام اشیا است و همین سریان، سر عینیّت اوّلیّت و آخریت و نیز سر انحصار اول و آخر و ظاهر و باطن بودن در خداوند است. امیرمؤمنان علیه السلام فرموده است: من قلم و لوح محفوظ و عرش و کرسی و آسمان های هفت گانه و زمین ها هستم.
مفسّران برای «الأخر» معانی متعددی را گفته اند. با دقت در همه اقوال، معانی عمده را می توان دو معنا دانست:
1. منتها و مرجع موجودات بازگشت هر موجودی به خداوند بوده و خداوند مقصود نهایی همه اشیااست؛ از این رو موجودات تا به او واصل نشوند، به جستجو و حرکت خود ادامه می دهند و پس از وصول به وی، آرامش و اطمینان می یابند. این معنا با آیاتِ «و أنَّ إلی رَبِّکَ المُنتَهی» (سوره نجم/53 ، 42)، «إنَّ إلی رَبِّکَ الرُّجعی» (سوره علق/96، 8)، «ألا إلی اللّهِ تَصیرُ الأمورُ» (سوره شوری/42، 53)، «إلَیه یُرجَعُ الأَمرُ کُلُّه» (سوره هود/11، 123) و «... ارجِعی إلی رَبِّکِ راضیةً مَّرضیّةً» (سوره فجر/89 ، 28) هماهنگ است.
علامه شعرانی (ره) در این مورد می گویند:
2. باقی و ابدی، یعنی ذاتی که پس از فنا و نابودی تمام موجودات، هم چنان موجود است؛ البته این معنا از لوازم معنای اول است نه آن که معنایی مستقل باشد. این معنا با آیاتی نظیر «واللّهُ خَیرٌ و أبقی» (سوره طه/20، 73)، «کلُّ مَن عَلیها فان × و یَبقی وَجهُ رَبِّکَ ذوالجَللِ والإکرامِ» (سوره الرحمن/55 ، 26 و 27)، «وَ تَوکَّلْ عَلی الحَیِّ الّذی لایَموتُ» (سوره فرقان/25، 58) و «کُلُّ شیء هالِکٌ إلاّ وَجهَه» (سوره قصص/28، 88) هماهنگ است و نیز روایاتی به این معنا اشاره دارد.
حضرت علی علیه السلام در ضمن بیانی می فرماید: هو الأول ولم یزل والباقی بلا أجل. الحمدللّه الأول فلا شیء قبله والأخر فلا شیء بعده. امام صادق علیه السلام در توضیح الأخر فرمود: او اول قبل از هر چیز و آخر بعد از هر چیز است؛ به گونه ای که ابدی است و اسما و صفات او تغییر نمی یابد؛ با آن که اسما و صفات غیر او تغییر می یابد.
[ویکی اهل البیت] آخِر (اسم الله). آخِر به دو معنای منتهی و مرجع اشیاء و باقی و ابدی از اسماء و صفات الهی است.
آخر بر وزن فاعل و از ریشه (ا ـ خـ ـ ر) به معنای تأخر، در مقابل تقدّم است. این مادّه در فعل ثلاثی مجرّد کاربردی ندارد؛ امّا در باب های تفعیل، تفعّل، استفعال و نیز به شکل مؤنث «الاخرة» و جمع سالم «آخرین» استعمال می شود. واژه آخر در قرآن، فقط یک بار، به صورت اسمی از اسمای حسنای الهی بکار رفته است: «هُو الأوَّلُ والأخِرُ والظَّهِرُ و الباطِنُ و هُوَ بِکلِّ شیء عَلیمٌ». (سوره حدید/57 ، 3) آخر از اسماء و صفات ذاتی حق تعالی شمرده شده و به معنای مرجع و غایت اشیاء و ذات باقی و ابدی است و مانند دیگر اوصاف الهی، حکایت گر کمال وجودی حق تعالی، عین و متّحد با ذات مقدّس او است؛ چنان که این نسبت بین خود اوصاف ذاتی حق نیز وجود دارد؛ ذات حق همان گونه که آخر است، اوّل نیز هست و بین اولیّت و آخریّت حق تعالی هیچ گونه ناسازگاری یافت نمی شود؛ زیرا اولیّت او عین آخریتش و آخریت او عین اوّلیت او است و این معنا به خداوند متعالی اختصاص دارد؛ چنان که این اختصاص از حصر آیه «هو الأوَّلُ والأخِر» بدست می آید.
آخر و اوّل از جهت مفهوم، متقابل و متفاوتند؛ امّا در مصداق و حقیقت عینی، نشان دهنده یک حقیقت و متحد با هم و نیز متّحد با آن حقیقت هستند و به این اعتبار، اطلاق این دو اسم و صفت متقابل، مانند دیگر اسمای متقابل بر خداوند درست خواهد بود و به جهت غیرمحدود بودن آن ذات نامتناهی و وجود صرف بودن حق تعالی است که ذات مقدسش مجمع صفات متقابل مانند بسط و قبض، هدایت و ضلالت، اوّل و آخر و ظاهر و باطن است؛ از این رو، برخی اطلاق این نوع اسما را به خصوص که صفت اشیای محدود قرار می گیرند، از قبیل جمع متقابلان و غیرقابل تصور دانسته اند. اهل عرفان، آخر را از امّهات اسما دانسته و اسم جامع آن ها را «اللّه» و «رحمن» می دانند و معتقدند: هر چیز ابدی که انتهای وجود نداشته باشد، مظهر اسم «آخر» خواهد بود؛ لذا این اسم با سه اسم دیگر در آیه 3 سوره حدید/57 بر علی بن ابی طالب که مظهر کامل اسمای الهی است، تطبیق شده است و در توضیح آن می توان گفت: انسان کامل در تمام موجودات سریان و ظهور دارد و آن مظهر سریان و ظهور حق در تمام اشیا است و همین سریان، سر عینیّت اوّلیّت و آخریت و نیز سر انحصار اول و آخر و ظاهر و باطن بودن در خداوند است. امیرمؤمنان علیه السلام فرموده است: من قلم و لوح محفوظ و عرش و کرسی و آسمان های هفت گانه و زمین ها هستم.
مفسّران برای «الأخر» معانی متعددی را گفته اند. با دقت در همه اقوال، معانی عمده را می توان دو معنا دانست:
1. منتها و مرجع موجودات بازگشت هر موجودی به خداوند بوده و خداوند مقصود نهایی همه اشیااست؛ از این رو موجودات تا به او واصل نشوند، به جستجو و حرکت خود ادامه می دهند و پس از وصول به وی، آرامش و اطمینان می یابند. این معنا با آیاتِ «و أنَّ إلی رَبِّکَ المُنتَهی» (سوره نجم/53 ، 42)، «إنَّ إلی رَبِّکَ الرُّجعی» (سوره علق/96، 8)، «ألا إلی اللّهِ تَصیرُ الأمورُ» (سوره شوری/42، 53)، «إلَیه یُرجَعُ الأَمرُ کُلُّه» (سوره هود/11، 123) و «... ارجِعی إلی رَبِّکِ راضیةً مَّرضیّةً» (سوره فجر/89 ، 28) هماهنگ است.
علامه شعرانی (ره) در این مورد می گویند:
[ویکی فقه] آخر (قرآن). آخر از اسمای الهی و به معنای باقی، ابدی، فناناپذیر است.
امیرالمؤمنین علیه السّلام می فرماید: اول است قبل از هر چیز که قبل از او چیزی نیست، آخر است بعد از هر چیز که بعدی برای او نیست.
عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه، نورالثقلین، ج۵، ص۲۳۴، ح۱۶.
آخر یکی از اسمای الهی است.هو الاول والاخر والظهر والباطن وهو بکل شیء علیم.
حدید/سوره۵۷، آیه۳.
۱. ↑ عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه، نورالثقلین، ج۵، ص۲۳۴، ح۱۶.
...
[ویکی الکتاب] معنی أَخَّرَ: به تأخیر انداخت
معنی أُخَرَ: دیگر-بعدی
معنی ءَاخِرِنَا: نفر آخِر ما
معنی لَمْ یَتَسَنَّهْ: تغییر نکرده ( ها در آخر آن ، های استراحت است و معنی ندارد)
معنی لَّا تَسْجُدَ: که سجده نکنی (به دلیل حرف " أن" آخر آن منصوب شده است)
معنی بَنُو: فرزندان -پسران(در عباراتی نظیر"بَنُو إِسْرَائِیلَ "نون آخر به دلیل مضاف بودن حذف شده است)
معنی بَنِی: فرزندان -پسران(در عباراتی نظیر"بَنِی إِسْرَائِیلَ "نون آخر به دلیل مضاف بودن حذف شده است)
معنی لَّا یَتَّخِذِ: نباید بگیرند (سکون آخر آن به دلیل تقارن با ساکن یا تشدید کلمه بعد تبدیل به حرکت شده است)
معنی لَا تَقْفُ: دنبال مگیر - متابعت نکن - پیروی نکن (از ماده قفا - یقفو - قفوا و به معنای متابعت است ، قافیه شعر را هم از این جهت قافیه میگویند که آخر هر مصراع با آخر مصراعهای قبل از خودش متابعت میکند )
معنی سُلْطَانِیَهْ: قدرت و توانم (هاء در آن هاء سکت است و جزء کلمه نمی باشد وتنها برای حفظ حرکت حرف آخر اضافه شده است )
معنی عِشَاءِ: آخر روز (بعضی هم گفتهاند به معنای مدت زمانی است که میان نماز مغرب و عشاء فاصله میشود )
تکرار در قرآن: ۲۵۰(بار)
(فتح خاء) غیر. دیگری. مثل با خدا، خدای دیگر مگیر و مثل از یکی قبول شد و از آن دیگری پذیرفته نگردید. جمع آخر (بفتح خاء) آخرون است مثل یعنی کفّار گفتند: در آوردن قرآن مردمان دیگری او را یاری کرده‏اند. مؤنث آخَر ،اخری است(بر وزن کبری) و جمع آن اَخَر (بر وزن صرد) است مثل این کلمه همواره وصف استعمال می‏شود و در تمام مشتقّات آن معنای اوّلی ملحوظ است.

جملاتی از کاربرد کلمه اخر

در سال ۱۹۵۹ او تنها دانش‌آموز سیاه‌پوست دبیرستان کاتولیک مرکزی بود؛ اگرچه پس از مدت کوتاهی به دلیل تهدیدها و مزاحمت‌هایی که متوجه او بود، از مدرسه رانده‌شد. سپس در کلاس دهم راهی دبیرستان کانلی شد اما برنامهٔ درسی آن‌جا را درخور خود نمی‌دید. سرانجام در کلاس دهم به دلیل ادعای یکی از دبیران دبیرستان گِلَدستون، که مقالهٔ ویلسون در مورد ناپلئون را دزدی ادبی می‌دانست، از دبیرستان اخراج شد و در شانزده سالگی به مشاغل پست روی‌آورد.
و روی عن ابن مسعود یرفعه قال: لیس من سنة بامطر من اخری و لکنّ اللَّه قسّم هذه الارزاق فجعلها فی السّماء الدنیا فی هذه القطر، ینزل منه کل سنة بکیل معلوم و وزن معلوم، و اذا عمل قوم بالمعاصی حوّل اللَّه ذلک الی غیرهم، فاذا عصوا جمیعا صرف ذلک الی الفیافی و البحار.
از عشق سپید رویت اخر دانم سیه است روزگارم
خلف الصدقش مولانا محمد هاشم نیز صاحب اخلاق نیکو و اوصاف دلجو است و با فقرش کمال لطف و انس است. غرض، جناب مولانا به حسب ذوق گاهی به سخن موزون مبادرت می‌نمود.اشعار و مثنویات منظوم فرمود. بالاخره در سنهٔ ۱۲۳۴ وفات یافت و در حافظیّه مدفون گردید. این اشعار از اوست:
اواخر عصر اعلام شد که پنج نماینده دیگر، فراکسیون پارلمانی حزب مناطق را ترک کرده‌اند.
سهیلی خوانساری از آغاز جوانی به شعر و شاعری روی آورد و به عضویت انجمن‌های «ادبی حکیم نظامی» و «ایران» و «فرهنگستان» درآمد. شعرهای او به‌طور پراکنده در نشریات منتشر می‌شد، ولی تا اواخر عمرش به صورت دیوان منتشر نشد. در سال ۱۳۶۷ گزیده‌ای از شعرهای او با عنوان افسانهٔ عمر به خط عبدالله فرادی، و با مقدمهٔ خلیل خطیب رهبر انتشار یافت.
او در اواخر عمر به گوشه نشینی روی می‌آورد و دیگر به نماز جماعت مسجد سید نمی‌رود و به سفارش شیخ غلام حسین فقیه قره تپه ای فرزند او میرزا محمود امامت جماعت را به عمده می‌گیرد.
بر عرض تفاخر کند ار خاک تو شاید زیرا که در او خانه بود شیر خدا را
نیست سلطان را تفاخر در لباس هست یکسان پیش او صوف و پلاس
در سال ۱۵۷۸ دکتر جرونیمو د اوروزکو، رئیس هیئت سلطنتی گوادالاخارا، فرمان دستگیری آلبرتو دل کانتو را صادر کرد، زیرا او به سالتیلو در ناحیه نووا گالیسیا، اصولاً در میان سرخ‌پوستانی که در صلح بودند وارد شده بود و آنها را به بردگی گرفته و متهم به جنایات جدی دیگری کرده بود. بالاخره، او اسیر شد اما بعداً به نووا ویزکایا گریخت، جاییکه فرماندار مارتین لوپز دی ایبارا نه تنها ازاو محافظت کرد، بلکه او را با سربازان و محافظین زیادی به سالتیلو فرستاد.
دانشجویان سال ۱۹۶۸ به استقبال سیاست‌های چپ نو رفتند. تمایلات سوسیالیستی و عدم اعتماد به قدرت حاکم، منجر به بسیاری از منازعات ۱۹۶۸ شد. وقایع تاثربرانگیز آن سال نشان از محبوبیت و محدودیت‌های ایدوئولوژی چپ نو بود که جنبش چپگرای رادیکالی بود با روابط متضاد با کمونیسم در سال‌های میانی و اواخر دوران جنگ سرد.
بر عقل نهد فکرت صایفش تفاخر بر چرخ نهد همت عالیش تحمل
گسترش قلمرو اسپانیا در زمان پادشاهان کاتولیک ایزابلا د کاستیا، ملکه کاستیا و همسرش پادشاه فردیناند، پادشاه آراگون، صورت گرفت که ازدواج آنها آغاز قدرت اسپانیا فراتر از شبه جزیره ایبری بود. آنها سیاست حاکمیت مشترک پادشاهی‌های خود را دنبال کردند و مرحله اولیه سلطنت واحد اسپانیا را که تحت سلطنت قرن هجدهم بوربن تکمیل شد، ایجاد کردند. اولین گسترش سرزمین، تسخیر پادشاهی مسلمانان گرانادا در اول ژانویه ۱۴۹۲ بود، که نقطه اوج تسخیر مجدد مسیحیان در شبه جزیره ایبری بود که از سال ۷۱۱ توسط مسلمانان اداره می‌شد. در ۳۱ مارس ۱۴۹۲، پادشاه کاتولیک دستور اخراج یهودیانی که از پذیرفتن مسیحیت خودداری کردند از اسپانیا را صادر کرد. در ۱۲ اکتبر ۱۴۹۲، دریانورد جنوسی، کریستوفر کلمب، در نیمکره غربی بندر گرفت.
ف فرح بخش فراز فاتحه فتح قریب فخر فاخر فاخر فرخ رخ فتوی علی است
اشتوپاخر در ۱۳ اوت ۲۰۰۱ در وین درگذشت.
شود بینا به دیدار تو چشم اکمه نرگس شود گویا به مدح تو زبان اخرس سوسن
معروف است که او از معدود کسانی بود که چهره به چهره مقابل جوزف استالین ایستاد و به او گفت که به انقلاب خیانت کرده‌است اما به دست او کشته نشد. او از جمله کسانی بود که از کمینترن اخراج شد و بعدها حزب مارکسیست مستقلی را در ایتالیا رهبری کرد. وی در کنار کسانی چون هرمان گورتر، پانکوک، زینوویف، بلا کون و ماتیاس راکوسی به جناح چپ کمینترن تعلق داشت.
گر دست همای شیر پروردش کاخر ز سگی چو استخوان ماند
«وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما» من الخلق «باطلا» عبثا لغیر شی‌ء فنترک الخلق سدی بلا ثواب و لا عقاب بل نتّبع هذه الدّار دارا اخری نفصل فیها بین المحسن و المسی‌ء و ینتصف المظلوم من الظالم. و قیل بل خلقنا هما للدّلالة علی خالقهما، «ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا» ای ظنّهم ان لا بعث و لا حساب و لا جنّة و لا نار، «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ».
آنتونوف در مسکو متولد شده‌است در شهر بسیار کوچکتر کیرسانوف بزرگ شده‌است. او بعداً در مؤسسه واقع در شهر تامبو تحصیل کرد تا اینکه برای اعلانات انقلابی اخراج شد. او از بازگشت به خانه می‌ترسید و به عنوان یک شاگرد در کارخانه ساخت قطار مشغول به کار شد.