احفاد

معنی کلمه احفاد در لغت نامه دهخدا

احفاد. [ اِ ] ( ع مص ) رفتن کم از پویه ، یعنی کم از خَبَب. || شتابانیدن کسی را. بشتابانیدن. ( زوزنی ). || اِحفاد بعیر؛ راندن شتر را برفتار حَفَدان ، یعنی برفتار کم از پویه. || بخدمت شتافتن. بشتافتن نزدیک کسی. ( تاج المصادر ). || بکینه آوردن کسی را. بخشم آوردن. ( تاج المصادر ).
احفاد. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ حافِد و حَفَد. دختران. || فرزندزادگان. نبیرگان. نبسه گان اولاد : راه اولاد و احفاد او بازدادند تا بتعهد او قیام می نمودند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). تیر چرخی... بیک پسر جغتای رسید که محبوب ترین احفاد چنگیز بود. ( جهانگشای جوینی ). || یاران. خادمان.

معنی کلمه احفاد در فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ حافد و حفد. ۱ - فرزند - زادگان ، نوادگان . ۲ - یاران ، خادمان .

معنی کلمه احفاد در فرهنگ عمید

فرزندزادگان، نوادگان، نبیرگان.

معنی کلمه احفاد در فرهنگ فارسی

فرزندزادگان، نوادگان، نبیرگان، جمع حفد
( اسم ) جمع : حافد و حفد . ۱ - نبیرگان نوادگان فرزند زادگان . ۲ - یاران خادمان .
شتابیدن کسی را

معنی کلمه احفاد در ویکی واژه

جِ حافد و حفد.
فرزند - زادگان، نوادگان.
یاران، خادمان.

جملاتی از کاربرد کلمه احفاد

سایر اولاد و احفاد وی که در بقیه مناطق کشور (مازندران، آذربایجان و قم) ساکن هستند و از نسل دو فرزند پسر دیگر وی می‌باشند؛ به سادات طیار شهرت دارند.
میرزا فرج الله نوکر قدیمی ولیعهد مرحوم است؛ طفلی بود پدر مرحومش او را بغلامی و چاکری این آستان داد، تا در چنین روزی بکار اولاد واحفادش بیاید. باور نمیتوان کرد که میرزا فرج الله از اوجاق گردون رواق ولیعهد مرحوم تخلف کند، یا العیاذ بالله پیرامون خیانت. سابقا عرض کرده بودم که او را در دست داشته باشند و با او مشفق و ملتفت شوید، حالا هم همان عرض کرده بودم که او را در دست داشته باشند و با او مشفق و ملتفت شوید حالاهم همان عرض را میکنم هر چند والی سابق حقوق مراحم ولیعهد مرحوم را درباره خودش و پدرش فراموش کرد و تا سفر خراسان طول کشید بهزار جا غیر اینجا دست زد؛ حتی طلب حسابی را نداد و تاخت و تاز را مثل اوزک و ترکمان شایع داشت، لکن حالا که از دنیا رفته بدو سه جهت کم فرصتی کردن و بکردستانی پرداختن شایسته نیست.
امامزاده سیدنجم الدین مشهور به محمود طیار از اولاد و احفاد موسی بن جعفر است. سیدنجم الدین فرزند امامزاده سلطان ابراهیم (مدفن: ایذه) است.
زبدهٔ محققین و قدوهٔ موحدین و از اهل شبستر و شبستر قریه‌ایست به سمت غربی تبریز، به مسافت هشت فرسخ. شیخ جامع بوده میان علوم عقلیه و نقلیه. درعهدِ دولت الجایتوسلطان و ابوسعید خان در تبریز مرجع فضلا و علماء ومسائل غامضه از خدمت وی منحل می‌شده. میرحسینی سادات هروی از خراسان نامه‌ای مشتمل بر هفده سؤال منظوم به وی فرستاده. شیخ محمود به اشارهٔ شیخ خود بهاءالدین یعقوب تبریزی در همان مجلس هربیتی را بیتی جواب داده، ارسال داشت. بعد از آن ابیات متعدده بر هر یکی افزود و به مثنوی گلشن راز موسوم نمود و فضلا بر آن شروح نوشتند و مقبول ترین شرح مفاتیح الاعجاز شیخ محمد لاهیجی نوربخشی است. صاحب مجالس العشاق نوشته که جناب شیخ را به جوانی از اقارب شیخ اسماعیل بستی تعلق بوده و رسالهٔ شاهدنامه را در محبت تصنیف نموده. مخفی نماند که رسالهٔ شاهدنامه از آن جناب دیده نشده است. شاید اشعاری که در اواخر گلشن در وصف شاهد گفته منظورش او بوده باشد یا آن فقرات را شاهدنامه نام کرده باشند. رسالهٔ منثورهٔ مشهوره موسوم به حق الیقین از اوست و آن رساله مشتمل بر حقایق و دقایق عرفانیه است. هم رسالهٔ منظوم بر وزن حدیقهٔ حکیم مرحوم به سعادت نامه موسوم دارند. قلیلی از آن دیده شد.صاحب ریاض السیّاحه نوشته اورا در کرمان نکاحی واقع شده واحفادآن جناب در آن شهر بسیار و به خواجگان اشتهار دارند. وفات شیخ در سنهٔ ۷۲۰، سی و سه سال عمر داشته. بعضی اشعار گلشن راز تیمّناً و تبرّکاً قلمی شد:
اولاد و احفاد امامزاده محمود طیار، آنهایی که در استان کهگیلویه و بویراحمد ساکن هستند؛ به سادات محمودی، سادات چاهن یا سادات مشهدی مشهورند.
در وضعیت کلی این بنا با توجه به سبک معماری و نوح خاص گنبد و مقایسه آن با معماری امامزاده عبدالله شهر سلطانیه زنجان می‌توان در ردیف آثار ساختمانی اواخر دوره ایلخانی طبقه‌بندی کرد. طرح توسعه بنای جدید امامزاده در سال ۱۳۸۰(ه‍. ش) با تقاضای مردم روستا و اولاد و احفاد آن در مناطق مختلف و با مشارکت اداره کل اوقاف و امور خیریه استان کهگیلویه و بویراحمد مورد بررسی و مطالعه قرار گرفت، که پس از تخریب و تسطیح کامل قبرستان قدیمی اطراف آن در زمینی به مساحت ۱۰۰۰ متر مربع با پلانی به شکل مربع مستطیل اجرا شده که بر فراز شبستان آن گنبدی رفیع با استفاده از فونداسیون فلزی پوشش داده شده است که هنوز در حال ساخت است.
احفاد آل صدق و صفا دربدر فسوس اولاد اهل کذب و دغا کامران دریغ
اینکه میگویند، امین‌السلطان، از احفاد لاچین‌خان گرجی بوده و عباس میرزا، نائب‌السلطنه، خدمات او را در نظر گرفته، و در نامه‌ای سفارش زیاد باولاد و اعقاب خود کرده که همیشه از بازماندگان او توجه زیاد بشود، بنظر میآید که نامه مزبور، باید ساخته و پرداخته امین‌السلطان، پدر و یا پسر، بوده باشد.
آورده اند که یکی از احفاد طاهر، بحتری شاعر را پرسید که رأی تو در باب سلم و ابی نواس چون است و کدام در پایه شاعری افزونند؟ بحتری ابونراس را ترجیح داد، طاهری گفت: عجب که برخلاف احمد ثعلب که استاد علم ادب است سخن گویی؟! بحتری گفت: لابل عجب از اوست که خود بهره شاعری ندارد و درباره شاعران سخن گوید، نظیر این است آن چه اسحق موصولی در اغانی خود حکایت کند که وقتی هارون الرشید از ابی نواس پرسید که فرزدق و جریر کدامیک اشعرند؟ ابونراس جریز را عرض کرد، هارون گفت: ویحک یا فاجر اتخالف ابی عبیده؟ قال بلی جعلت فداک لانه اهل العلم و انا اهل الشعر و هل تعرف دقایق الشعر من لا یتعب نفسه فی مضایق الفکر؟
جوانشیر قراباغی مؤلف تاریخ قره باغی که در سال ۱۲۶۳ ه.ق/۱۸۴۷ م نگارش آن را آغاز کرده دربارهٔ وجهِ تسمیهٔ اران چنین نوشته: «چون در زمان نوح پیغمبر که طوفان شد و بعد از مدتی که از طوفان گذشته بود، یکی از اولاد و احفاد نوح در این ولایت‌ها که میان رود کر و ارس واقعند و عبارت باشد از شهر تفلیس و گنجه و ایروان و نخجوان و اردوباد و بردع و بیلقان که در خاک قراباغ‌ اند و الحال هر دو خراب هستند، در این ولایت‌ها و خاک‌ها حکمران و صاحب شده و آباد نموده و همه را نام خود گذاشته موسوم به اران کرد، چون نام خود او اران بوده‌است.» در نوشتارهای عربی به صورت «الران» نوشته شده است. در برخی متن‌ها به صورت آران نیز نوشته‌اند. یاقوت اران را نامی عجمی ذکر کرده است. در برخی مآخذ به صورت ران نیز آمده‌است.
«و به بامیان رسیدند ارباب آن از باب مخاصمت و مقاومت درمی‌آمدند… ناگاه از شست قضا که نای کلی آن قوم بود تیر چرخی که مهلت نداد از شهر بیرون آمد به یک پسر جغتای رسید که محبوبترین احفاد چنگیز خان بود»
کتاب در دو بخش است. بخش اول که دارای ۱۲ باب است زندگی وزیران پیش از خلفا، وزیران بنی‌امیه، وزیران بنی‌عباس، وزیران آل سامان، وزیران غزنویان، وزیران آل بویه، وزیران سلجوقیان، وزیران خوارزمشاهیان، وزیران چنگیزخان و اولاد و احفاد او، وزیران آل مظفر و پادشاهان غور، وزیران تیمور گورکانی و فرزندان وی.
چه شد آن صاحب سلطان جلالت کامروز خلف الصدق تو سلطانش ز احفاد بود
ایزد تعالی چون خواست که گوهر وجود خواجه خسروان و خسرو نیکوان را که معنی حسن ازل و سایه ذات عزوجل و صورت نور پاک و تیر تابناک است در عالم آب و خاک جلوه شهود دهد و مدت ملکش تا روز قیام در سلک دوام باشد، حسن بی چون خویش در نسل میمون آدم تعبیه کرد و خیل یافث را وارث آن سعادت و حافظ آن امانت فرمود تا نوبت اغوز رسید، پس بطرزی که عالم دنیا را در اول ایجاد بترتیب جهات سته و ترکیب طبایع اربعه مایة قوام و پایه دوام داد و مدار ادوار زمانه بساعات بیست و چهارگانه نهاد. عالم ملک اغوز را نیز مبنای نظام بابنای عظام مقرر داشت و شش پسر را بر جای شش جهت گماشته، هر یک را چار فرزند رشید بخشید تا در مقام ارکان قائم شوند و عرض دولت را بمنزله قوایم و چون حاصل ضرب شش در چهار، با ساعات لیل ونهار مطابق بود؛ احفاد امجاد اغوز بااعداد ساعات شب و روز موافق آمد و این نکتة بر اهل نظر ظاهر و جلوه گر شد که اطوار و اوضاع و ادوار و اطلاع عالم این ملک با عالم دهر در تعداد وتایید بامداد و تایید الهی مساوی و مساوق است و تارکن و جهت در طی جهان است و شام و سحر از دور زمان فروغ دولت این اروغ مشرق اقطار جهان ومشرق اسرار نهان خواهد بود.
طی یکصد سال بعد از پایان حکومت این خاندان بعضی از احفاد ان به حاشیه جنوب خلیج فارس مهاجرت نمودند. به نظر می‌رسد بیشتر آن‌ها نزد فامیلشان در شارجه ساکن شده باشند.
امیرا «امیری » که بگزیده استی ز اولاد و احفاد قایم مقامش
عروس کعبه که ام القرای آفاق است وظیفه خواره او با قبیله و احفاد
امیر شریف خان بدلیسی در کتاب خود «شرفنامه» می‌نویسد که سرسلسله فرمانروایان و حکام شنبو از احفاد و نبیرگان خلفای بنی عباس بوده‌است لکن برخی دیگر این را نسب‌سازی مردم متملق برای انتساب این خاندان به سلاطین و خلفای مشهور توصیف می‌کند و این خاندان را از بومیان اصیل کردستان می‌دانند. بدلیسی اشاره دارد که «در مابین حاکمان کردستان به علو حسب و سمو نسب معروفند.» باری حکام شنبو از بومیان اصلی اکراد حکاری هستند که در میان سایر امرای کردستان عزت و مکنت بیشتری داشته‌اند. نخستین کسی که از این خاندان در کتب تواریخ از او یاد شده امیر عزالدین شیر است.
نداریم ازین گنج بیمر دریغ ز احفاد و اولاد پیغمبرش
در وجوب مدحت محبوبه رب جلیل بدر افلاک جلالت صدر احفاد خلیل