احتجاب. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) در پرده شدن. در حجاب شدن. ( زوزنی ). در پرده رفتن : ز آفتاب ار کرد خفاش احتجاب نیست محجوب از خیال آفتاب.مولوی.ور ببندی چشم خود را ز احتجاب کار خود را کی گذارد آفتاب.مولوی.چون درآمد آن ضریر ازدر شتاب عایشه بگریخت بهر احتجاب.مولوی.|| در پرده شدن زن بروز دوم از سال نهم خویش.
معنی کلمه احتجاب در فرهنگ معین
( اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) در پرده شدن ، در حجاب شدن .
درحجاب شدن، درپرده شدن، پنهان شدن ( مصدر ) در پرده شدن در حجاب شدن در پرده رفتن .
معنی کلمه احتجاب در ویکی واژه
در پرده شدن، در حجاب شدن.
جملاتی از کاربرد کلمه احتجاب
خاصه گنج مخزن عصمت که گنجور زمان از کمال احتجابش خواند ناموس زمان
یکی از فرق اول گویمت راست بخلق آن احتجاب از حقتعالی است
گسترش و پراکندگی جغرافیایی شیعیان، باعث شد تا عسکری شبکه سری ارتباطی وکالت در مناطق مختلف را گسترش دهد، که بهوسیله این شبکه، نامهها و مکتوبات فراوانی با شیعیان رد و بدل شده و بسیار کارآمد بوده است. همچنین عسکری از نمایندگانی جهت ارتباط با شیعیان استفاده نمود که ازجملهٔ این افراد باید از عقید، خادم خاص وی یاد کرد. مسعودی نقل کرده که هادی، از بسیاری از شیعیان به جز اندکی در احتجاب بود. وقتی نوبت به حسن عسکری رسید با همه از پس پرده سخن میگفت تا زمینه را برای غیبت مهدی آماده کنند. آنها همچنین نوید تولد مهدی را داده بودند. لازمهٔ این کار، تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهم شیعه و استفادهٔ گسترده از آگاهی غیبی برای از بین بردن شکها و تردیدهای زمان بود.
عشقی که سایه بر سر عالم فکنده است پنهان چهسان بماند خورشید و احتجاب!
نموده حق مقدس زا احتجابش همی بر قدس باشد فتح بابش
«و چون در اوایل جوانی از بحث و فضلیات و شرعیات فارغ شده بود و از آن بحثها و بحث اصول کلام هیچ تحقیقی نگشود تصور افتاد که بحث معقولات و علم الهی و آنچه بر آن موقوف بود مردم را به معرفت رساند و از این ترددها باز رهاند. مدتی در تحصیل آن علوم صرف شد و استحضار آن به جایی رسید که بهتر از آن صورت نبندد و چندان وحشت و اضطراب و احتجاب از آن پیدا شد که قرار نماند و معلوم گشت که معرفت مطلوب از طور عقل برتر است چه در آن علوم هرچند حکما از تشبیه به صور و اجرام خلاص یافتهاند، در تشبیه به ارواح افتادهاند. تا وقتی که صحبت متصوفه و ارباب ریاضت و مجاهده اختیار افتاد و توفیق حق دستگیر شد…»
به حکم شرع احمدی رواست اجتناب او وگرنه بهر ستر رخ چه لازم احتجاب او
ور ببندی چشم خود را ز احتجاب کار خود را کی گذارد آفتاب