اجناس. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ جنس : اینچنین آفریده گشت جهان شغل ( ؟ ) از انواع و مردم از اجناس.مسعودسعد. || و مصطلح دفتر اکبرشاهی آنکه سپاهیان را سوای نقد در وجه علوفه ایشان دهند. - اجناس عالیه ؛ مقولات. مقولات عشر. قاطیغوریاس . - جنس الاجناس ؛ جنس عالی. ( اصطلاح منطق ). رجوع به جنس شود. اجناس. [ اَ ] ( اِخ ) نام پهلوانی تورانی از سپاهیان افراسیاب در شاهنامه : چو اجناس با ویسه در میمنه سرافراز هر یک گو یک تنه.فردوسی.
معنی کلمه اجناس در فرهنگ معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ جنس . ۱ - قسم ها، نوع ، گونه ها. ۲ - کالاها، امتعه .
معنی کلمه اجناس در فرهنگ عمید
= جِنس
معنی کلمه اجناس در فرهنگ فارسی
جمع جنس ( اسم ) جمع : جنس . ۱ - قسم ها نوع ها گونه ها. ۲ - کاها متاع ها .
معنی کلمه اجناس در ویکی واژه
جِ جنس. قسمها، نوع، گونهها. کالاها، امتعه.
جملاتی از کاربرد کلمه اجناس
در سال ۱۹۷۳ این شهر دارای ۱٬۲۰۰ مغازه بودهاست و اجناسی که عرضه میشده از نوع سنتی و دستی بودهاست.
ترا که خاک در از چشم خلق نیست دریغ دریغ کی بودت زرّ و سیم و این اجناس؟
زر نشابوری هزار هزار دینار و جامههای رومی و دیگر اجناس هزارتا، و محفوری و قالی هزار دست و پنج هزار تا کیش . من نبشتم و برخاستم. گفت: این نسخت را نزدیک خواجه بر و پیغام ما بگوی تا آن قوم را بگوید که تدبیر این باید ساخت که بزودی اینچه خواسته آمده است راست کنند تا حاجت نیاید که مستخرج فرستند و برات نویسند لشکر را و بعنف بستانند. من نسخت نزدیک وزیر بردم و پوشیده بر وی عرضه کردم و پیغام بدادم. بخندید و مرا گفت: ببینی که این نواحی بکنند و بسوزند و بسیار بدنامی حاصل آید و سه هزار درم نیابند. اینت بزرگ جرمی! اگر همه خراسان زیر و زبر کنند، این زر و جامه بحاصل نیاید . امّا سلطان شراب میخورد و از سر نعمت و مال و خزائن خویش این سخن گفته است.
قال جعفر الصادق (ع) فی هذه الایة: لو عرفونی ما اعرضوا عنّی و من اعرض عنّی رددته الی الاقبال علی ما یلیق به من الاجناس و الالوان.
بازار گیلار واقع در غازیان است و بیشتر کالاهای ارائه شده در این بازار از اجناس ترک و روس است.
اما ظاهرترین صفتی نفس را شهوت است و شهوت معنیی است پراکنده اندر اجزای آدمی و جمله حواس درگاه ویاند. و بنده به حفظ جمله مکلف است و از فعل هر یک یک مسئول. شهوت چشم، دیدن و گوش، شنیدن و بینی بوییدن و زبان،گفتن و کام، چشیدن و از آنِ جسد بسودن و از آنِ صدر اندیشیدن. پس باید طالب، راعی و حاکم خود بود. روز و شب روزگار خود اندر آن گذراند تا این دواعی هوی که اندر حواس پیدا میآیند از خود منقطع گرداند و از خداوند تعالی اندر خواهد تا وی را بدان صفت گرداند که این ارادات از باطن وی مدفوع شود؛ که هر آن که به بحر شهوت مبتلا گردد، از کل معانی محجوب شود. پس بنده اگر به تکلف این را از خود دفع کند رنج آن بر وی دراز گردد و وجود اجناس آن متواتر شود و طریق این تسلیم است تا مراد به حاصل آید، ان شاء اللّه وحده.
قارون گفت و اللَّه ما هذا با عجب مما تصنع من السّحر. از آن سحرها که تو کنی این عجب نیست. قارون آن روز از موسی برگشت و یکبارگی اعراض کرد روز بروز در عصیان و تجبّر و تمرّد میافزود بزینت دنیا مشغول و مغرور گشته و از بهر خویش قصری عالی ساخته و درهای آن از زر کرد و دیوارهای آن از صفایح زروران بسته و جمعی از بنی اسرائیل با خود آموخته بامداد و شبانگاه بر او میرفتند و او را بهر چه میگفت صدق میزدند و یاری میدادند و او طعام بایشان میداد و بهر وقت ایشان را می نواخت. پس فرمان آمد از اللَّه بموسی که از بنی اسرائیل زکاة مال طلب کن و زکاة بر ایشان چنان که درین امّت است فرض گردانید قارون بیامد و گفت هر نوعی از انواع مال و هر جنسی از اجناس مال که مرا است از هزار یکی میدهم، از هزار دینار یک دینار، از هزار درم یک درم، از هزار گوسفند یک گوسفند، و علی هذا هر چه زکاة بر آن واجب است. موسی با وی در آن مصالحت کرد و تقریر داد. قارون چون وا خانه آمد و حساب برگرفت بسیار برمیآمد. دلش نداد که بدهد در تدبیر آن شد که بنی اسرائیل را بر موسی بیرون آرد و موسی را بچشم ایشان زشت کند تا ایشان نیز زکاة ندهند. با آن قوم خویش گفت، که با وی دست یکی داشتند، این موسی هر چه توانست از قهر و غلبه بر بنی اسرائیل همه کرد و اکنون میخواهد که مال از شما بستاند، و شما را درویش کند. ایشان گفتند: انت سیّدنا و کبیرنا فمر بما شئت. مهتر ما و سرور ما تویی هر چه ترا رأی بود ما ترا بدان مطیع باشیم. گفت: فلان زن فاجره بیارید تا او را هدیهای و جعلی پذیرم تا موسی را قذف کند و فجور با نام وی کند تا بنی اسرائیل از وی رمیده گردند و او را تنها بگذارند و بوی هیچیز ندهند. آن زن را بیاوردند و قارون هزار دینار بوی داد و زیادت ازین پذیرفتاری کرد و او را گفت فردا که موسی و بنی اسرائیل جمع شوند تو دست در موسی زن و در ان جمع بگوی که با من فجور کرد پس دیگر روز قارون بنی اسرائیل را جمع کرد و موسی را گفت قوم منتظر تواند تا تو ایشان را امر و نهی گویی، و شرایع دین را بیان کنی. موسی بیامد و گفت: من سرق قطعنا یده و من افتری جلدناه ثمانین و من زنی و لیست له امرأة جلدناه مائة و من زنی و له امرأة رجمناه، هر که دزدی کند دستش ببریم و هر که فریت بر وی درست شود او را هشتاد تازیانه زنیم و هر که زنا کند و نکاح حلال ندیده او را صد تازیانه زنیم، و هر که زنا کند و زن حلال دیده او را سنگسار کنیم. قارون گفت: یا موسی و اگر این زانی تو باشی حکم همین رجم است؟ موسی گفت: و اگر من باشم حکم همین است. قارون گفت بنی اسرائیل چنین میگویند که تو با فلانه زن فجور کردهای گفت: بخوانید آن زن را تا خود چه میگوید. آن زن بیامد موسی گفت: ای زن آنچه ایشان میگویند من با تو کردم؟ زن را این سخن صعب آمد در خود بشورید هیچ سخن نگفت. موسی گفت: بالّذی فلق البحر لبنی اسرائیل و انزل التوریة علی موسی الّا صدقت. بآن خدای که بنی اسرائیل را دریا شکافت و تورات بموسی فرو فرستاد که راست گویی. توفیق اللَّه در آن زن رسید با خود گفت جز صدق و راستی اینجا چه روی است اگر هرگز نیکبخت خواهم گشت این ساعت خواهم گشت که پیغامبر خدای را نرنجانم و دروغ بر وی نبندم. گفت یا موسی قارون مرا هدیهای و جعلی داد تا این دروغ بر تو بندم و صدق و راستی به از دروغ و ناراستی. موسی بسجود در افتاد بگریست و در اللَّه زارید گفت: اللّهم ان کنت رسولک فاغضب لی. بار خدایا اگر من رسول توام آخر از بهر من خشمی بگیر جوابی باز ده حکمی برگزار. از اللَّه جلّ جلاله وحی آمد که یا موسی مر الارض بما شئت، فانّها مطیعه، زمین در فرمان تو کردم، آنچه خواهی مرو را فرمای. موسی روی با بنی اسرائیل کرد گفت بدانید که اللَّه تعالی مرا بقارون فرستاد چنان که بفرعون فرستاد هر که با ما است و بر دین ما است تا از وی جدایی گیرد آن جمع که با وی بودند همه ازو برگشتند، مگر دو مرد که با وی بماندند. موسی گفت: یا ارض خذیهم، ای زمین ایشان را بگیر تا بزانو در زمین فرو شدند. دیگر بار گفت: یا ارض خذیهم، تا بکمرگاه بزمین فرو شدند. سوّم بار گفت: یا ارض خذیهم تا بگردن فرو شدند قارون چون قهر حق بدید بفریاد آمد و در موسی میزارید و بحق قرابت و رحم سوگند بر وی مینهاد تا هفتاد بار فریاد بخواند و زاری کرد و موسی با وی التفات نکرد. و بعاقبت گفت یا ارض خذیهم، بزمین فرو شدند و ناپدید گشتند. اینست که ربّ العالمین گفت: فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ.
شکی نیست که در مقابل هر صفت نیکی خلق بدی است که ضد آن است و چون دانستی که اجناس همه فضایل چهارند، پس معلوم می شود که اجناس صفات رذایل نیز چهارند:
حالا تصور کنید قرار است یک جلسه استراتژیهای کلان (یا حتی غیر کلان و در مقیاس کوچکتر) برگزار شود و مدیران و تصمیمگیرندگان نهایی بخواهند یک تصمیم اساسی بگیرند؛ مثلاً اینکه آیا استراتژی درستی است که برای صرفه جویی در هزینهها اجناسی که از تأمین کنندهها خریداری میشوند در انبارهای در دست احداث نگه داری شوند یا نه.
بنا بر تقاضای ظاهرشاه تیم از باستانشناسان فرانسوی غرض کاوشهای باستان وارد افغانستان شدند. شهر باستانی بگرام در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ مورد حفاری این تیم قرار گرفت. در دو اتاق به نامهای اتاق ۱۰ و ۱۳ تعداد زیادی اشیای تجاری یافت شد که متعلق به نقاط مختلف جاده ابریشم از چین تا شمال مصر بودند. در ورودی اتاقها را با آجر بسته بودند تا در فرصتی مناسب اجناس را بار زده و منتقل کنند اما به دلیلی نامعلوم اتاقها برای همیشه دست نخورده ماندند و ۲۰۰۰ سال بعد باستانشناسان به این اشیای نفیس دست یافتند. این دوره همزمان با آخرین سده از حکومت اشکانیان است.
امروزه ورود واژههای انگلیسی به زبان روزمره و حتی رسمی در افغانستان رو به افزایش پیدا کرده و بسیاری از شهرنشینان افغانستان در گفتگوهای روزانه واژههای مختلف انگلیسی به کار میبرند. بسیاری از فروشگاهها نیز نامهای انگلیسی را برخود نهاده و علاوه بر آن شماری از صاحبان فروشگاهها نیز تمایل دارند تا فاکتورهای اجناس فروخته شده را به زبان انگلیسی بنویسند.
اجناس ذیالاربع، که همگی به اندازهٔ یک چهارم درست طول داشتند، توسط ارموی و مراغی به هفت شکل تقسیم میشدند. در مقابل، برای اجناس ذیالخمس که همگی به اندازهٔ یک پنجم درست طول داشتند، ارموی دوازده شکل و مراغی سیزده شکل مختلف ذکر میکند. محمد بنایی که از پیروان مکتب ارموی و مراغی بود برای هر یک از اجناسی که توسط ارموی معرفی شدهاند نامی نیز در رسالهٔ موسیقی خود ذکر کردهاست.
در اکتبر سال ۲۰۱۲ پلیس اعلام کرد که در این جشن جلوی ۶۳ هزار مورد تلاش برای سرقت لیوانهای آبجو را که سوغاتی با ارزشی بهشمار میآید، گرفتهاست. اداره جمعآوری اجناس گمشده نیز گفت ۳۰۰ کیف پول، ۲۰۰ تلفن همراه، ۵۰ دوربین عکاسی و ۲ حلقه ازدواج تحویل این اداره شدهاست که صاحبانشان معلوم نیست.
ابو بکر صدّیق ازینجا گفت: سبحان من لم یجعل للخلق طریقا الی معرفته الّا بالعجز عن معرفته پاکست و بی عیب آن خداوند که عجز رهی از معرفت معرفت انگاشت، ابو علی دقّاق گفت: الهی او که ترا شناخت نشناخت! پس چون بود حال او که خود ترا نشناخت؟! نصر آبادی و شاه با یکدیگر خلاف کردند، یکی گفت که او را توان شناخت و آن دیگر گفت که نتوان شناخت، شیخ الاسلام انصاری گفت: هر دو راست گفتند، او که گفت نتوان شناخت آن معرفت حقیقت حقّ است که هیچکس بآن نرسد مگر که او خود را بحقیقت خود داند و خود شناسد، و او که گفت توان شناخت شناخت عام است که جز از وی خدای نیست و با وی شریک و انباز نیست و نظیر و نیاز نیست و تشبیه و تعطیل نیست، همانست که ابو العبّاس عطاء گفت: معرفت دواست: معرفت حق و معرفت حقیقت حق، اما معرفت حق شناخت یگانگی و یکتایی اوست که خلق میشناسند از اسامی و صفات، و معرفت حقیقت حق خلق را طاقت آن نیست و حدود عظمت و کیفیت او کس را بآن ادراک نیست و احاطت را بآن راه نیست، یقول اللَّه تعالی: «وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً و ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»... «وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ» پیغامبران را کرائم احوال و خصائص قربت، یکی را صفوت و یکی را خلّت، یکی را مکالمت و یکی را معراج و شفاعت و رؤیت داد وانگه ایشان را در آن خصایص بر یکدیگر افزونی داده، انبیاء را بر عالمیان افزونی داده، و رسل را بر انبیاء افزونی داده، و اولوا العزم را بر رسل افزونی داده، و مصطفی (ص) را بر اولوا العزم افزونی داده، نهایات مقامات همه بدایت مقام مصطفی است، نهایت مقامات همه پیداست و نهایت مقام وی پیدا نیست، و او را بر سرّ همه اطلاعست و کس را جز از حق بر سرّ وی اطلاع نیست، و لذلک یقول (ص): انا سیّد ولد آدم و لا فخر، کیف افتخر بهذا و انا بائن منهم بحالی واقف مع اللَّه عزّ و جل بحسن الادب لو کنت مفتخرا لافتخرت بالحقّ و القرب و الدّنوّ، فقد قال جلّ جلاله: «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی» فلمّا لم افتخر بمحلّ الدّنو و القرب کیف افتخر بسیادة الاجناس.
وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ، ای جمع فی مسیره جنوده، الجند لا یجمع و انّما قال جنوده لاختلاف اجناس عساکره، مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ، الوزع الدّفع و الکفّ، و الوازع الّذی یزع الناس و یکفّهم و لمّا استقضی الحسن البصریّ بالبصرة قال: لا بدّ للقاضی من وزعة. و یقال: للامراء وزعة. و فی الخبر «لا بدّ للناس من وزعة، و معنی یوزعون یکفّون عن الخروج عن الطّاعة و یحبسون علیها
و چون انحرافات راجع با دو نوع است، یکی آنچه از مجاوزت در طرف افراط لازم آید، و دیگر آنچه از مجاوزت در طرف تفریط لازم آید، پس به ازای هر فضیلتی دو جنس رذیلت باشد که آن فضیلت وسط بود و آن دو رذیلت دو طرف. و چون بیان کرده آمد که اجناس فضایل چهار است پس اجناس رذایل هشت باشد، دو ازان به ازای حکمت، و آن سفه بود و بله؛ و دو به ازای شجاعت، و آن تهور بود و جبن؛ و دو به ازای عفت، و آن شره بود و خمود شهوت؛ و دو به ازای عدالت، و آن ظلم بود و انظلام.
این اعتراضات از روزهای ابتدایی فروردین ماه آغاز شد اما به مرور زمان گستردهتر شد. به طوری که برخی گزارشها حکایت از آن داشت که بازاریان شهرستانهای مریوان و سقز نیز روز سه شنبه با بستن مغازهها و پهن کردن سفره خالی به این اعتصاب پیوستند. به گزارش برخی از وب سایتها از جمله «کردپا»، معترضان اعلام کردهاند که بستهشدن مرزهای کولبری در استانهای غربی، بازار مغازهداران شهرهای مرزی را که اجناس خود را از کولبران میخریدند، کساد کردهاست.
و من استغفار کنم از آنچه رفته است بر من از اجناس آفت و استهانت معاملت و استعانت خواهم از خداوند تبارک و تعالی تا ظاهر و باطن مرا از آفات پاک گرداند و وصیت کنم تو را و خوانندگان این کتاب را به رعایت احکام این کتاب. و باللّهِ العونُ و التوفیقُ و الجمعُ والتَّفریقُ و حسبنا اللّهُ و نِعمَ الرّفیقُ. و صلّی اللّه علی محمّد و آله اجمعین و سلّم تسلیماً کثیراً.
در نظریهٔ ادوار، موقعیت نتها و ساختار مُدال موسیقی به کمک فواصل چهارم درست (ذیالاربع) و پنجم درست (ذیالخمس) توضیح داده میشود (ر. ک. بخش دانگها). اما تعاریف و جزئیات این دانگها در طول زمان تغییر یافتهاست. برای مثال خیام نیشابوری در رسالهٔ موسیقیاش که تنها بخشهایی از آن به جا مانده، در بخشی تحت عنوان «القول علی اجناس الذی بالاربعه» از ۲۱ نوع ذیالاربع نام بردهاست. امروزه نظریهٔ ادوار بیشتر بر اساس دیدگاه صفیالدین ارموی و متأثرانش (نظیر عبدالقادر مراغهای) شناخته میشود که هر دو هفت دانگ ذیالاربع را برمیشمارند و تعداد دانگهای ذیالخمس را هم دوازده یا سیزده عدد میدانند.