اجلاف

معنی کلمه اجلاف در لغت نامه دهخدا

اجلاف. [ اَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ جِلف. مردمان فرومایه و سفله. سبک ساران. سبک مایگان : چون شب دررسید اجلاف آن عرب بر او هجوم کردند و جان عزیز او بر باد دادند و خون شریف او در خاک ریختند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). از روی حمیت دین و غیرت اسلام. جایز نمی شمرد بر آن فضایح اغضاء نمودن و بر آن اجلاف و اغمار ابقا کردن. ( ترجمه تاریخ یمینی ). خردمند را که در زمره اجلاف سخن ببندد، شگفت مدار. ( گلستان ). || ستمکاران.
اجلاف. [ اِ ] ( ع مص ) رندیدن ِ گل از سَرِ خُم.

معنی کلمه اجلاف در فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ جلف . ۱ - فرومایگان ، مردمان سفله . ۲ - هر چیز میان تهی .

معنی کلمه اجلاف در فرهنگ عمید

۱. فرومایگان، مردم فرومایه.
۲. = جلف

معنی کلمه اجلاف در فرهنگ فارسی

فرومایگان، مردم فرومایه، جمع جلف
رندیدن گل از سر خم

معنی کلمه اجلاف در ویکی واژه

جِ جلف.
فرومایگان، مردمان سفله.
هر چیز میان تهی.

جملاتی از کاربرد کلمه اجلاف

با زمره اجلاف نسازد چه کند کس این عالم پوچ است و همین هیچ کسی چند
عیب تو همین است، که از کس چو بچشمت حسن کمی آید، چه ز اعیان چه ز اجلاف
بر درت کار کردگان اجلاف ببرد سال خوردگان اطفال
قوله تعالی: یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً الی قوله وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ این آیت وصف رسول خداست، و دلیل علم و حلم وی در آن پیداست، فاظهار ما ابدی دلیل علمه، و العفو عمّا اخفی برهان حلمه. آنچه از اسرار ایشان اظهار کرد، دلیل است بر کمال نبوّت، و صحّت رسالت، و علم بی‌شبهت، و آنچه عفو کرد از آن نفاق که ایشان در دل داشتند، و بظاهر خلاف آن مینمودند، و رسول خدا از آن خبر داشت، و پرده از روی کار برنداشت، آن دلیل بر خلق عظیم و حلم کریم وی. و نشان کمال حلم وی آنست که روزی در مسجد مدینه نشسته بود، اعرابیی درآمد از قبیله بنی سلیم، و در میان جامه خویش سوسماری پنهان کرده بود، و با رسول خدا سخن درشت گفت، چنان که اجلاف عرب گویند بی‌محابا، گفت: یا محمد به لات و عزی که من هرگز کس از تو دروغ زن‌تر ندیده‌ام، نه از مردان نه از زنان. یا محمد بلات و عزّی که در روی زمین بر من از تو دشمن‌تر کس نیست. عمر خطاب حاضر بود. از آن ناسزای که میشنید خشم گرفت، برخاست، گفت: یا رسول اللَّه! دستوری ده تا این دشمن خدا و رسول خدا بتیغ خویش سر بردارم، و پشت زمین از نهاد وی پاک گردانم. یا رسول اللَّه! آرام و سکون در دل عمر کی آید! و در تو سخن ناسزا از زبان بیگانه میشنود؟ رسول خدا نرمک فرا عمر گفت که: یا عمر ساکن باش، و او را یک ساعت بمن فرو گذار. آن گه روی فرا اعرابی کرد، گفت: ای جوانمرد! این سخن بدین درشتی چرا می‌گویی؟ نمی‌دانی که من در آسمان و زمین امینم؟! و پسندیده جهانیانم؟! و دست مؤمنانم؟! و تیمار بر ایشانم؟! مرا زشت مگوی، که نه خوب بود.
غرض ز صحبت اگر پاس آبرو باشد حذر کنید که ابنای جاه اجلافند
بسفک دماءند، اشرار مایل؛ بغصب فروج اند، اجلاف راغب
سر غوغا ندارد فیض ملا گفت‌و‌گو کم کن ز اهل دل بیاید آنچه از اجلاف می‌آید
خردمندی را که در زمرهٔ اجلاف سخن ببندد شگفت مدار که آواز بربط با غلبهٔ دهل بر نیاید و بوی عنبر از گند سیر فرو ماند.
اما اگر تکبر به توانگری و چاکر و غلام و به ولایت سلطان کند، این همه چیزی بود که از ذات وی بیرون بود. اگر مال دزد برد و وی را از ولایت عزل کنند به دست وی چه باشد؟ و آنگاه بسیار جهود بود که مال بیشتر از وی دارد و بسیار بی عقل بود چون ترک و کرد و اجلاف که ده چند او ولایت دارد.
ای هنرمند مهتری که خرد با هنرهای تو ز اجلافست