ابوی. [ اَ ب َ] ( ع ص نسبی ) منسوب به اب. پدری. || ( از ع ، اِ ) عامیان فارسی زبان این صورت را بغلط بمعنی پدراستعمال کنند و ابوی من ، ابوی او، ابوی تو گویند. ابوی. [ اَ ب َ وا ] ( اِخ ) نام کوهی بشام. ابوی. [ اُب ْ ب َ ] ( اِخ ) نام دو قریه براه بصره بمکّه منسوب به طسم و جدیس. ابوی. [ اَ ب َ وا ] ( اِخ ) نام موضعی است. ( منتهی الارب ). ابوی. [ اَ ب َ ] ( اِخ ) نام موضعی است. ( منتهی الارب ).
منسوب به اب، پدری، درفارسی به معنی پدرمیگویند ( صفت ) ۱- منسوب به اب پدری . ۲ - در تداول فارسیان این کلمه را بمعنی پدر بکار برند و ابوی من ابوی تو ابوی او گویند و بدین معنی در بعضی نوشته ها هم بکار رفته است . نام موضعی است
معنی کلمه ابوی در ویکی واژه
(عا.) پد پدر.
جملاتی از کاربرد کلمه ابوی
احمد بهار به دنبال تحمل بیماری قلبی در روز پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۳۶ در بیمارستان بازرگانان در گذشت. جسد وی را در گورستان ابنبابویه کنار آرامگاه شهدای ۳۰ تیر دفن کردند.
ابویزید را گفتند فلان کس به شبی به مکّه شود گفت ابلیس به ساعتی از مشرق به مغرب شود و اندر لعنت خدایست. گفتند فلان کس بر آب میرود و در هوا میپرد گفت ماهی نیز بر آب میرود و مرغ در هوا میپرد.
اولین کسی که این روش را، که فقه منصوص یا اصول متلقاة مینامند، انتخاب کرد، علی بن حسین بن بابویه (م ۳۲۹ ق) پدر شیخ صدوق بود و پس از وی شیخ کلینی (م ۳۲۸ ق) این روش را ادامه داد.
«وَ زَکاةً» ای اعطیناه طهارة و صلاحا، فلم یعمل بذنب. قال الکلبی: صدقة تصدق اللَّه بها علی ابویه، و قیل برکة و نماء. و نصب «حنانا و زکاة» عطفا علی الحکم، و قیل نصب علی المفعول له و الواو زائدة. «وَ کانَ تَقِیًّا». مسلما مخلصا مطیعا.
در قم متولد شد. تولدش با آغاز نیابت حسین بن روح سومین نایب خاص حجت بن حسن همزمان بودهاست. پدرش صدوق اول علی بن حسین بن موسی بن بابویه، فقیه شیعه و در زمان حسن عسکری و حجت بن حسن میزیست و مورد احترام آنان بود. (هر دو پدر و پسر معروف به ابن بابویه و صدوقَین هستند.)
این روستا در دهستان دابوی شمالی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۵۴۳ نفر (۱۴۴خانوار) بودهاست.
گفت: شبی در طواف کعبه بودم، ساعتی بنشستم، در خواب شدم، چنان دیدم که مرا بر اسمان بردند و تا زیر عرش بدیدم و آنجا که زیر عرش بود بیابانی دیدم که پهنا و بالای آن پدید نبود و همه بیابان گل و ریاحین بود. بر هر برگ گلی نوشته بود که ابویزید ولی.
از ابویزید بسطامی حکایت کنند که گفت اولیاء خدای تعالی عروسان خدای باشند عَزَّوَجَلَّ و عروسان نبینند مگر محرمان و ایشان نزدیک او باشند پوشیده، اندر حجلهاء انس، ایشانرا نه اندر دنیا بینند و نه در آخرت.
دریغا که بشریت نمیگذارد که اسرار ربوبیت رخت بر صحرای صورت نهد! از شیخ ابویزید شنو که از بشریت شکایت چون میکند آنجا که گفت: «ألبَشَرِیَّةُ ضِدُّ الرُّبُوبِیَّةِ فَمَن احْتَجَبَ بِالبَشَرِیَّةِ فاتَتْهُ الرُّبُوبِیَّةُ» یعنی که ربوبیت با بشریت هرگز جمع نشود؛ و ازوجود یکی، غیبت آن دیگر بود. و خوددانی که در بهشت شکر از چه کنند؟ از خلاص بشریت کنند که «اَلْحَمدُ لِلّهِ الَّذی أَذْهَبَ عَنّا الحَزَنَ» ابن عباس گفت: «یعنی حَزَنُ البَشَّرَّةِ».
یکی از بزرگترین و مشهورترین ستارگان سینمای وسترن در دورهٔ فیلمهای صامت و از معدود وسترنرهای سینماست که در زندگی واقعی نیز «کابوی» بود. قبل از ورود به عالم سینما به عنوان گاوچران در مراتع مشغول به کار بود. او دو بار در سالهای ۱۹۱۲ و ۱۹۱۶، در مسابقات قهرمانی گاوچرانی (رودئو) مقام اول را کسب کرده بود. او همدوره و دوست نزدیک بعضی از معروفترین وسترنرهای سینمای صامت همچون بوک جونز، تام میکس، هوت گیبسون و بی هو گری بود.
قرنفل در دهان داری، که هنگام سخن گفتن به صحرا میبرد ز آن لب صبابوی قرنفل را
آل بریدی یا بریدیان سلسلهای شیعهمذهب بود که در قرن چهارم هجری مدتی در بصره و اهواز و واسط حکومت داشت. این سلسله متشکل از سه برادر به نامهای ابوعبدالله احمد، ابوالحسین عبدالله (علی)، ابویوسف یعقوب بود به ضمیمهٔ پسرِ ابوعبدالله، موسوم به ابوالقاسم. ابوعبدالله، برادر بزرگتر، از سال ۳۱۶ هجری به عرصه سیاست وارد شد. لقب «مُقطِع» که در برخی منابع برای ابوعبدالله آمده، میتواند حاکی از اقطاعداری آنها باشد.
کنیت ابویعقوب، شیخ ری و جبال، و در وقت خویش اما وقت بود. شیخ الاسلام گفت عظم اللّه کرامته: کی وی امام بود این طایفه را بشکوه طرق. درین کار تلبیسی طریق ملامت داشته مردمان بر خویشتن شورانیدن و قبول ایشان بخویشتن ویران کردن و خود را از چشمها بیفگندن شاگرد ذوالنون مصری بابوتراب نخشبی و یحیی معاذ رازی٭ و جز از آن صحبت کرده رفیق بوسعید خراز٭ بوده در سفرها. وی عالمست متدین، ویرا مکاتبات است بجنید سخت نیکو، یگانهٔ جهان بوده در طریق ملامت و ترک تصنع و ترک جاه و مخلص در کردار در سنه ثلاث و ثلثمائه برفته از دنیا بدر مرگ گفت: الهی خلق تو با تو خواندم بجهد. و هر که توانستم در خود بکردم، آن بد مرا بیکی بخش ازیشان، پس رفت. بخواب دیدند ویرا گفتند: حال تو؟ گفت: اللّه مرا گفت: که آن باز دیگر باره گوی! باز گفتم گفت ترا بتو بخشیدم.
در باب فهم تجربی و پوزیتیو او معتقد است که اندیشهٔ مسلمانانی مانند ابنحزم در خصوص ادراکات حسی بهعنوان منبع شناخت و ابن تیمیه در تبَیُّن اهمیت روش استقرا ابویوسف کندی در خصوص احساس متناسب با انگیزه و استعمال آن در روانشناسی، مقدمات نظری مباحث تجربی جدید غرب را پدیدآورد. اقبال، شکوفایی روش تجربه و مشاهده را در تمدّن اسلامی نتیجهٔ جدال ممتد با اندیشهٔ یونانی میداند. وی در تأیید پیشگامی مسلمانان در روش تجربی مثالهایی را از آثار و نظریههای علمی جاحظ و ابن مسکویه در نظریهٔ تکامل، بیرونی، در ریاضیات و مسئلهٔ زمان، خوارزمی، در جبر و اعداد، عراقی و خواجه محمد پارسا، در روانشناسی دینی ذکر میکند.
وی در سال ۳۸۱، در هفتادوپنجسالگی، در شهر ری درگذشت و همانجا مدفون گردید. بعدها گورستان ابنبابویه در اطراف محل دفن او ساخته شد.
کتاب التوحید نوشته شیخ صدوق (ابو جعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی) از چهرههای برجسته فقها و روات شیعه در قرن چهارم هجری است. این کتاب به «توحید صدوق» یا «توحید ابن بابویه» نیز مشهور است.
و این اختلاف اندر میان مشایخ دراز شده است. اینجا مراد من اثبات آن جمله نیست؛ اما مهمترین چیزها اندر معرفت این باب آن است که بدانی به علم یقینی که این کرامت بر ولی اندر چه حال ظاهر شود، اندر حال صَحْو یا در حال سُکْر و اندر غلبه و یا تمکین؟ و شرح صَحْو و سُکْر اندر ذکر مذهب ابویزید رحمة اللّه علیه بهتمامی بیاوردهام.
شیخ الاسلام گفت: کی مردی فرا در سرای بوحاتم عطار شد در یزد، گویند کی محمد وهب بود ابویعقوب الزیات در بزد وی گفت: کیست؟ گفت: درویش است کی میگوید: کی اللّه! بو حاتم در باز کرد و بیرون افتاد، و روی نهاد در خاک و پیوسته فرا پای وی افتاد گفت: و کس مانده کی میگوید: اللّه!
لاله و کوهی بلون حلم بابویی و رنگ آتش و آبی به قدر و لطف بی دود و بخار
پس از برپایی مجدد بقعهٔ شیخ صدوق، افراد زیادی در اطراف آن به خاک سپرده شدند و مقبرههای بزرگ و باشکوهی هم اطراف آن احداث شد. محمدرضا پهلوی [نیازمند منبع] و محمد مصدق نیز هر دو وصیت کرده بودند در ابنبابویه دفن شوند.