( آیینه سکندر ) آیینه سکندر. [ ن َ ی ِ س ِ ک َ دَ ] ( اِخ ) آیینه اسکندر : آیینه سکندر جام جم است بنگر تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا.حافظ.رجوع به آینه سکندری شود.
معنی کلمه آیینه سکندر در فرهنگ معین
( آیینة سکندر ) ( ~ء س ِ کَ دَ ) (اِمر. ) آیینه ای که ارسطو برای اسکندر ساخت و آن را بالای منارة اسکندریه نصب کرده بودند.
معنی کلمه آیینه سکندر در فرهنگ فارسی
( آیینه سکندر ) در نظم و نثر پارسی [ آیینه سکندر ] و [ آیینه اسکندر ] و . [ آیینه اسکندری ] و در هریک از اینها [ آینه ] بجای آیینه بسیار آمده است و تعبیر های گوناگون برای آن آورده اند ولی ما نتیجه تحقیقات محققان معاصر را در ذیل بیان می کنیم بندر اسکندریه در شبه جزیره ای تشکیل شده شامل جزیره عمده فارس که بوسیله رصیف سنگی طویلی بدرازای هفت استادیو نانی بخشکی متصل می شود . در راس شمال شرقی فارس مناره البحری بزرگ قرار داشت و آن توسط بطلمیوس مخلص بنا شده بود . این بنای مشهور سر مشق همه مناره البحرهای اروپا گردید . و عموما آنرا به منزله یکی از عجایب عالم قدیم تلقی می کردند . مناره مذکور قرنهای بسیار پس از فتح عرب نیز پایدار ماند . نویسندگان تازی آنرا [ مناره ] یا [ منار ] نامیده اند . گفته اند فارس در عصر اسلامی بسبب زلزله ها خراب گردید و چند بار تجدید عمارت یافت . در سال ۸۸۲ ه . ق . حصن کنونی فارس روی بقایای مناره با مرقائت بیک ساخته شده است آیینه اسکندری در حقیقت [ آیینه اسکندریه ]است یعنی آیینه ای که بر فراز مناره شهر اسکندریه نصب کرده بودند و بعدها به مناسبت آنکه بنیاد نهادن شهر اسکندیه و مناره آنرا باسکندر مقدونی نسبت می دادند ایینه را نیز بدو انتنساب دادند
معنی کلمه آیینه سکندر در ویکی واژه
آیینهای که ارسطو برای اسکندر ساخت و آن را بالای مناره اسکندریه نصب کرده بودند. آئینه سکندر جام جم است بنگر/ تا بر تو عرضه دارد احوال مُلک دارا حافظ
جملاتی از کاربرد کلمه آیینه سکندر
از رخ خوب تر ز گل وز تن پاک تر ز جان جام جهان نمای جم، آیینه سکندری
چو بر آیینۀ زانو نهد سر همان بیند، کز آیینه سکندر
غیر از سیاهی داغ رنگ دگر ندارد آیینه سکندر از آب زندگانی
حریفان را بگویید این همه دفتر، چه در کار است که آیینه سکندرنامه را بر یک ورق دارد
در جهان چند به آیینه سکندر نازد؟ چه تماشاست که از پرده دل آید بیرون؟
در طلعت تو صنع الهی بتوان دید گویی مگر آیینه سکندر به تو دادهست
وان که آیینه سکندر بود سر جانش در او مصور بود
اگر به وضع چو آیینه سکندر شد ولی به شاه و شی حکم رانده بر دارا
در بر اغیار سر حق مگو زشت است زشت پیش چشم کور، آیینه سکندر داشتن
دارم سفال کهنه میخانه پر شراب کین آیینه سکندر و این جام جم نداشت