آنتی‌تز

معنی کلمه آنتی‌تز در فرهنگ معین

( آنتی تز ) (تِ ) [ فر. ] ( اِ. ) دومین طرف از مجموعة تز، آنتی تز و سنتز، وجود یا قضیه ای که در برابر تز قرار می گیرد یا آن را نقض می کند، برابرنهاد.

معنی کلمه آنتی‌تز در ویکی واژه

(فلسفه): دومین طرف مجموعه تز، آنتی‌تز و سنتز؛ وجود یا قضیه‌ای که در برابر تِز قرار میگیرد یا آنرا نقض میکند، مانند بردگی در برابر برده‌داری و مرگ در برابر زندگی؛ برابر نهاده. دو گروه با یکدیگر در نبردند، یکی نقش تِز را ایفا می‌کند و یکی نقش آنتی‌تز را. «مرتضی‌مطهری»

جملاتی از کاربرد کلمه آنتی‌تز

از نظر فلاسفه هریک از این مکتب‌ها دنبالهٔ مکتب پیشین بوده، دارای ارزشی متساوی هستند و جمع کثیری از آنان تئوری‌هایی بر این پایه وجود آورده‌اند. هگل سعی می‌کند سلسله مراتب سبک‌های متفاوت را به صورت یک گفتمان و دیالکتیک حل کند. وی این مکتب‌ها را سلسله‌ای از تز، آنتی‌تز و سنتز می‌داند و چون مکتب اکلکتیزم را نتیجهٔ برخورد سبک‌های متفاوت می‌داند، آن را توصیه می‌کرد؛ ولی در عمل از اکلکتیزم به صورت ناخوشایندی استفاده شد.