معنی کلمه آنام در لغت نامه دهخدا
آنام. ( اِخ ) نام مملکتی بمشرق شبه جزیره هندوچین بوسعت 147 هزار کیلومتر مربع و 5600000 تن مردم. کرسی آن هوء و از شهرهای مهم آن توران و محصول آن ابریشم و برنج باشد.
انام. [ اَ ] ( ع اسم جمع ) خلق. ( از اقرب الموارد ) ( زمخشری ) ( ناظم الاطباء ). مخلوقات ازجن و انس. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). جن و انسی. ( زمخشری ). جن و انس و یا آنچه بر روی زمین است. ( ناظم الاطباء ). آفریدگان. ( السامی ) ( مهذب الاسماء ). آفریده. ( زمخشری ). آنام و انیم نیز گویند. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). انیم در شعر استعمال شود. ( از اقرب الموارد ). این هر سه لفظ [ انام ، آنام ، انیم ] اسم جمعاست نه جمع مثل قوم و رهط. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). کلمه انام را واحد نباشد از لفظ خود. ( یادداشت مؤلف ) : والارض وضعها للانام. ( قرآن 10/55 ).
چون چنین بود پس چرا گفتم
قصه خویش پیش شاه انام ؟فرخی.مالک ازمه انام حامی ثغور اسلام. ( گلستان ). لاجرم کافه انام از خواص و عوام بمحبت او گراییده اند. ( گلستان ).
خجسته باد و مبارک قدوم ماه صیام
بر اولیا و احباء شهریار انام.نزاری قهستانی.- خیرالانام ؛ پیغمبر اسلام ( ص ).
- سیدالانام ( اِخ ) ؛ لقب پیغمبر اسلام است. ( یادداشت مؤلف ).
- کهف الانام ؛ پناه مردم ، از عناوینی بود که به علمای دینی می نوشتند.
- ملاذالانام ؛ پناه مردم ، از عناوین مخصوص علمای دین بود.
انام. [ اَ ] ( اِخ ) ناحیه ای از هندوچین شرقی واقع در قسمت مرکزی ویتنام ، بین تونکن و کوشن شین در امتداد دریای چین. ( از لاروس ). و رجوع به همین کتاب و آنام شود.