آن دیگر

معنی کلمه آن دیگر در لغت نامه دهخدا

( آن دیگر ) آن دیگر. [ گ َ ] ( ضمیر مبهم مرکب ) آن دگر. آن یک : که وقتی در بیابان مانده بودم او مرا بر شتری نشاند و از دست آن دیگر تازیانه خورده ام. ( گلستان ).

معنی کلمه آن دیگر در فرهنگ فارسی

( آن دیگر ) دیگری شخص دیگر آن یک .

معنی کلمه آن دیگر در ویکی واژه

آن‌دیگر
شخص یا چیز دیگر. دیگری. دو مار دید به هم برآویخته یکی از آن دو مار سیاه بود ... و آن دیگر سفید. «ترجمه‌تفسیرطبری»

جملاتی از کاربرد کلمه آن دیگر

گفت تا زین بترسد آن دیگر بنماید به من دفینه‌ی زر
محمدرضا از ثریا خواست تا به سنت موریتز برود و روز ۲۴ بهمن ۱۳۳۶ با تشریفات رسمی تهران را ترک گفت و بعد از آن دیگر هیچ وقت به ایران بازنگشت. در روز ۲۴ اسفند ۱۳۳۶ از وی جدا شد و طلاق او از طریق مجلس شورای ملی اعلام شد.
در سخن نظایر این گونه تشبیه بسیار آمده است. چنان که کسی به دیگری که یکی از بندگانش را پوشانده یا انعام دیگر کرده است، گوید: با این یکی نیز چنان کن که با آن دیگری کردی. هر چند اولی را فضلی بر دیگری نبود و آخری استحقاق بیشتری را واجد نیز بود.
گفت آن دیگر ز جان محبوب تر یا از این پوسیده پیکر خوبتر
عمرو بن الجموح مشتی خرما در دست داشت، گفت: هر چند گرسنه‌ام این خرما نخواهم خورد، بینداخت و برفت و حرب همی‌کرد. این عمرو، بو جهل را ضربتی زد و دستش بیاویخت، پسرش عکرمه از پس در آمد شمشیر بزد بر دست عمرو و دستش در آویخت، وی پای بر آن دست نهاد و قوّت کرد تا آن دست از خود جدا کند، و هم چنان حرب میکرد تا بو جهل بیفتاد. عبد اللَّه مسعود در آمد و پای بر گردن وی نهاد، بو جهل گفت: یا رویعی الغنم لقد ارتقیت مرتقی عظیماً. عبد اللَّه گفت: اللَّه احلّنی علیه، آن گه سرش از تن جدا کرد، و نزدیک رسول آورد. مسلمانان بدان شاد شدند و دو مرد عرب بر سر کوه ایستاده بودند تا هر گروه که نصرت یابند با ایشان یار شوند، پاره میغ در هوا بر ایشان بگذشت، ازان میغ روشنایی آتش دیدند، و آواز زنجیر شنیدند. یکی را زهره پاره‌پاره شد و آن دیگر مسلمان شد، و قصه با رسول خدا بگفت. رسول از جبرئیل پرسید، گفت: آن آتش از حرارة من بود که فریشتگان را همی‌راندم و زنجیر آورده بودیم از بهر کفار و بیم دادن ایشان، آن گه کار بجایی رسید که هفتاد تن از بزرگان قریش کشته شدند، و هفتاد تن را اسیر گرفتند، و هفتاد تن را مجروح کردند. و مسلمانان را نصرت بود، و این نصرت بتأیید حق بود، و قضاء اللَّه بود، و خواست وی، کاری در ازل رانده و حکمی کرده و علم وی در آن رفته.
دو برادر بودند از بزرگان دین. یکی به هوای دل بر مخلوقی مبتلا شد. آن دیگر برادر را گفت، «دل من بیمار شد، اگر خواهی که عقد برادری قطع کنی بکن»، گفت، «معاذ الله که من به یک گناه از تو قطع کنم» و با خود عزم کرد که هیچ طعام و شراب نخورد تا آنگاه که خدای تعالی او را از این بلا عافیت دهد. چهل روز هیچ نخورد. پس پرسید که حال چیست؟ گفت همچنان، و او صبر کرد بر گرسنگی و تن وی بگداخت تا آنگاه که وی بیامد و گفت، «خدای تعالی کفایت کرد و دل من از آن عشق سرد کرد». پس از آن وی طعام خورد.
توماس سال‌های پایانی عمر خود را در ناپل گذراند. در ششم دسامبر ۱۲۷۳ در حین مراسم عشای ربانی مکاشفه‌ای برایش رخ داد و نوشت «هر آن‌چه تا کنون نوشته‌ام در مقایسه با آن‌چه دیده‌ام، همچون پر کاهی می‌ماند.» و تصمیم گرفت پس از آن دیگر دست به قلم نبرد. برخی مورخان جدید احتمال می‌دهند که شاید او سکتۀ مغزی کرده باشد. در ۷ مارس ۱۲۷۴، هنگام سفر به شهر لیون برای شرکت در شورای عام کلیسای کاتولیک به دعوت پاپ گرگوریوس دهم، در دیر سیسترسی فوسانوا فوت کرد.
به که از بیع او بداری دست بینی آن دیگران که لایق هست
فروغی در ۹ بهمن ۱۳۲۹ در محله سلسبیل تهران متولد شد. پدرش فتح‌الله، کارمند ادارهٔ دخانیات بود و در تنهایی خود شعر می‌سرود و تار می‌نواخت. خانوادهٔ پدری او از ملاکان بزرگ نراق بودند. در ابتدا پدر نام فرهاد را برای او انتخاب کرد ولی با خواست پدربزرگش، نام او به فریدون تغییر یافت. او آخرین فرزند خانواده بود که سه خواهر بزرگ‌تر از خود به نام‌های پروانه، عفت و فروغ داشت. او در سال ۱۳۳۵ و از سن شش‌سالگی، تحصیل را آغاز کرد و سرانجام در سال ۱۳۴۷ مدرک دیپلم علوم طبیعی را گرفت و پس از آن دیگر به تحصیل ادامه نداد. وی موسیقی را بدون داشتن استاد و با توجه به علاقه‌ای که به موسیقی راک و به‌خصوص آثار ری چارلز داشت، با تمرین فراوان آموخت.
دارند آشیان شب و روزت ببام قصر مرغی دو، نام این مه و آن دیگر آفتاب
ما درین حالت که دو هندو از پس سنگی سر برآوردند و قصد قتال ما کردند به دست یکی چوبی و در بغل آن دیگر کلوخ کوبی جوان را گفتم چه پایی؟
به هنگام گشایش جبهه دوم و پیاده شدن قوای متّفقین در سواحل فرانسه، بار دیگر با درجه سرهنگی نیروی هوایی به فرانسه بازگشت. در ۳۱ ژوئیه ۱۹۴۴ برای پروازی اکتشافی برفراز فرانسه اشغال شده از جزیره کرس در دریای مدیترانه به پرواز درآمد، و پس از آن دیگر هیچگاه دیده نشد.
پدرش هنگامی که او نوزاد بود، مادرش را ترک کرد و پس از آن دیگر او را ندید. نموف اکنون نیز با همسرش گالینا و پسرش الکسی در تویلاتی زندگی می‌کند.
سابقه حضور ایران به حدود ۲۰ سال پیش برمی‌گردد اما پس از آن دیگر اعزامی صورت نگرفت؛ در سال ۱۳۷۸ یک محقق ایرانی در یک دوره چندماهه به همراه محققان روسی و هندی به جنوبگان اعزام شد، اما پس از آن دیگر اعزامی از ایران صورت نگرفت. ایران اکنون در صدد ایجاد پایگاهی تحقیقاتی در آن‌جاست اما با توجه به شرایط کنونی اقتصادی این امر میسر نیست ولی تلاش برای حضور در پایگاه تحقیقاتی کشورهای دیگر و همکاری با آن‌ها ادامه دارد.
و اندر آثار معروف است که تا یحیی بود نخندیده بود و تا عیسی بود نگریست، صلوات اللّه علیهم؛ از آن‌چه یکی منقبض بود و آن دیگری منبسط. چون فرا یک‌دیگر رسیدند، یحیی گفت: «یا عیسی، ایمن شدی از قطیعت؟» عیسی گفت: «یا یحیی نومید شدی از رحمت؟» پس نه گریستن تو حکم ازلی را بگرداند و نه خندهٔ من قضای کرده را رد گرداند. پس «لاقبضَ و لابسطَ و لاطمسَ و لاأنسَ و لا محوَ و لامَحْقَ و لاعجزَ و لاجهدَ.» جز آن نباشد که تقدیر بوده است و حکم رفته و اللّه اعلم.
ایزما از بازیکنان دو ملیتی فوتبال محسوب می‌شود و امکان بازی برای دو کشور پرتغال و گینه بیسائو را دارد. وی در فصل ۰۸–۲۰۰۷ سه بازی در تیم ملی فوتبال زیر ۱۷ سال پرتغال انجام داد اما پس از آن دیگر به این تیم یا تیم بزرگسالان پرتغال دعوت نشد. ایزما سرانجام در سال ۲۰۱۸ به تیم ملی گینه بیسائو دعوت شد و یک بازی برای این تیم انجام داد تا بدین ترتیب امکان بازی برای تیم ملی پرتغال را برای همیشه از دست بدهد.
سه گونه‌اند یکی درازا و دیگری پهنا و سه دیگر ژرفا؛ و چنان نیست که نام درازا بر بُعدی اوفتد و بر دیگران نتواند اوفتادن، لکن این نام‌ها باضافت نهاده‌اند. هر گاه که یکی را از آن بُعدها طول نام کنی آن دیگر که بر او گردد، عرض نام شود و آن سه دیگر که بر هر دو گردد، آن را عمق خوانند؛ و عادت مردمان چنان رفته‌است که درازترین بُعدی را طول نام کنند، ای درازا؛ و آنک از او کمتر است، او را عرض نام کنند، ای پهنا؛ و سه دیگر را عمق نام کنند، ای ژرفا؛ و اگر بلندی بود سمک گویند، ای بالا.
نه این خورده آن دیگری را عَلَف نه آن کرده آبِشخورِ این تلف
یکی از عوامل بسیار مؤثر در از میان رفتن استفادهٔ یک ماده، انگیزه‌های مردم است. برای مثال، زغال‌سنگ که زمانی تقاضای بسیار زیادی برای آن وجود داشت، امروزه با کاهش شدید تقاضا مواجه شده‌است. چرا که مردم با اطلاع از این تأثیرات مخرب آن بر محیط زیست و همچنین با توجه به وجود جایگزین‌های ارزان‌تر، ترجیح می‌دهند دیگر از آن استفاده نکنند. در نتیجهٔ عدم استفادهٔ برخی از مردم، تولیدکنندگان زغال‌سنگ با کاهش تقاضا مواجه می‌شوند و به جایی می‌رسند که با توجه به هزینه‌های استخراج، تولید آن دیگر صرفهٔ اقتصادی ندارد. در نتیجه، استخراج زغال‌سنگ متوقف می‌شود و دیگر افرادی هم که به استفاده از آن ادامه می‌دادند، مجبور می‌شوند از جایگزین‌های آن استفاده کنند.
و چو برتر از مردم اندر این عالم چیزی نیست و او مصنوعی است از مصنوعات الهی و بر او به خط الهی از این ترتیب که یاد کردیم و همی برخواند، طاعت صانع عالم نبشته است – از بهر آنکه این نبشته از بهر او ثابت شده است – و این نبشتن بر او نه چیزی قسری است مانند آن دیگر طاعت ها تا به ضرورت بر آن برود، بل (که) اختیاری است تا به اختیار بر آن برود و مر خداوندان (عقل) بی خلل را اندر این نبشته الهی که ما بدیشان نمودیم شکی نیوفتد، پیداست از این ترتیب که هر که مر صانع عالم را طاعت دارد بدو پیوسته شود (و) به لذاتی و احسان هایی رسد که وصف و قول و سمع بر آن محیط نشود، بل (که) مر آن را همان باشد که مر صانع عالم راست. و رسیدن آن فرودینان که یاد کردیم بدان برینان به طاعتی که همی دارند مر ایشان را، بر درستی این قول گواست.