آموده

معنی کلمه آموده در لغت نامه دهخدا

( آموده ) آموده. [ دَ / دِ ] ( ن مف ) آراسته. متحلی :
بخوی خوش آموده بِه ْ گوهرم
بر این زیستم هم بر این بگذرم.نظامی.رجوع به آمای و آمود و آمودن شود. || پرکرده. انباشته. ( از برهان ). مندرج.

معنی کلمه آموده در فرهنگ معین

( آموده ) (دِ ) (ص مف . ) آراسته ، مزین ، زینت یافته .

معنی کلمه آموده در فرهنگ عمید

( آموده ) ۱. ساخته.
۲. آراسته: دو خرگه داشتی خسرو مهیا / برآموده به گوهر چون ثریا (نظامی۲: ۲۸۵ ).
۳. به رشته کشیده شده.

معنی کلمه آموده در فرهنگ فارسی

( آموده ) ( اسم ) آراسته مزین متحلی .

معنی کلمه آموده در ویکی واژه

(قدیم): آراسته، آراسته شده. مزین، زینت یافته. آموده ممکن است در زبان معیار باستان به سه بخش آ - مَو - دِ قابل تجزیه باشد.
یکی از تأثیرات نامحسوس صفات جانوران بر زندگی و زبان بشر، گربه یا صدای گربه بوده که در کلماتی چون موبد، مولوی و در اصطلاح اخیر «آموده» لحاظ شده است. آمَوده باید تصحیف شده «آمَئودِ» یعنی ملتمس مانند گربه باید باشد. میو یا میومیو در دنیای باستان بصورت مَئو یا مَئومَئو تلفظ می‌شده است.

جملاتی از کاربرد کلمه آموده

گوهر آموده تاجی از سر خویش با قبائی ز دخل ششتر بیش
نه آهو ولی نافش از مشگ پر چو دندان آهو برآموده در
عزمش پی شهادت و جزمش بر اهل بیت آموده ی اسیری و آماده ی فداست
یار و بدخواه تو را چون سحر و شام بود دو رخ آموده به کافور و براندوده به قیر
سراپرده هفت سلطان سریر برآموده گوهر به چینی حریر
به خوی خوش آموده بِه گوهرم بدین زیستم هم بدین بگذرم
سدّه‌ام آموده از دراری مخزن درگهم آکنده از لآلی مخزون
همان تختهای مکلل ز عاج به گوهر بر آموده با طوق و تاج
همی بر جای قطره ابر نیسان چکد آموده ای در عقد مرجان
برآموده گوهر به مشگین کمند فرو هشته بر گوهر آگین پرند