آفتاب زده
معنی کلمه آفتاب زده در فرهنگ معین
معنی کلمه آفتاب زده در فرهنگ عمید
معنی کلمه آفتاب زده در فرهنگ فارسی
متشمس
معنی کلمه آفتاب زده در ویکی واژه
آنکه از گرمای آفتاب بیمار شده باشد. آفتاب سوخته. با کلاه نمدی مدور و پیشانی آفتاب زده. «جمالزاده»
جملاتی از کاربرد کلمه آفتاب زده
زهی ز عارض تو گلرخان حجاب زده شکسته رنگ چو گلهای آفتاب زده
فغان که شبنم مغرور ما نمی داند که خیمه در گذر نور آفتاب زده
شد از عذار تو خورشید آفتاب زده ز آفتاب اگر رنگ چهره گل ریخت
شب مه پوش و ماه شب پوشت طعنه بر ابر و آفتاب زده
شکنج طره او بر رخش فتاده چنانک ز رأس عقده مشکین بر آفتاب زده
سنبل خم گرفته تاب زده حلقه بر روی آفتاب زده
رسید از عرق آن شاخ گل گلاب زده چو لاله عارض گلبرگش آفتاب زده
نشان پنجه ز رویش نمی رود تا حشر ازان تپانچه که حسنت بر آفتاب زده
چه تیغ ها که ز مژگان کشیده بر مریخ چه طعنه ها که زطلعت برآفتاب زده
مباد سایه بلبل کم از چمن، کامسال نهشت برگ گلی گردد آفتاب زده