( آفاقی ) آفاقی. ( ص نسبی ) منسوب به آفاق. - سیر آفاقی ؛ در اصطلاح صوفیه و ارباب سلوک ، دیدن جهان. سیر در بیرون نفس. مقابل سیر انفسی وخارجی. متخذ از این آیت قرآن : سنریهم آیاتنا فی الاَّفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق . ( 53/41 ). || ( اصطلاح فقه ) افقی. آنکه در بیش از شانزده فرسنگی خانه اقامت دارد و او مکلف به گزاردن حج تمتع است.
( آفاقی ) ( صفت ) منسوب به آفاق مربوط بافاق بیرونی خارجی . یا سیر آفاقی ( تصوف ) دیدن جهان سیر در بیرون نفس مقابل سیرانفسی .
معنی کلمه آفاقی در دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] آفاقی. آفاقی، اصطلاح فقهی مربوط به حج (منسوب به آفاق ، جمع افق : آنچه از اطراف زمین ظاهر است) به معنی کسانی که از خارج مواقیت به حرم آیند و احکام آن در باب حج آمده است. دور بودن از مکه در تحقّق عنوان آفاقی معتبر است، امّا مقدار مسافت و دوری و نیز ابتدای آن مورد اختلاف است. مقدار مسافت بنابر نظر منسوب به مشهور، شانزده فرسنگ (۴۸ میل، حدود ۸۶ کیلومتر) و بنابر قول دیگر، دوازده میل است. همچنین در اینکه مبدأ این مسافت مکه است یا مسجد الحرام، دو قول است. العروة الوثقی ج۴ ص۶۰۰. در کتب فقهی، آفاقی در برابر اهل مکه آمده و این اصطلاح بیشتر در فقه اهل سنت به کار رفته است غزالی، محمد، الوجیز فی مذهب الامام الشافعی، ص۱۱۳، بیروت، دارالمعرفه، ۱۹۷۹م. ۱-حکیم، محسن، مستمسک، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، ۱۳۹۱ق، ۱۱/۲۹۰.۲-سرخسی، محمدبن احمد، المبسوط، قاهره، ۱۳۲۴ق، ج ۳.۳-غزالی، محمد، الوجیز فی مذهب الامام الشافعی، بیروت، دارالمعرفه، ۱۹۷۹م.۴-محقق حلی. جعفربن حسن، شرائع الاسلام، نجف، منشورات علمی، ۱۹۶۹م.۵-مفید، محمدبن محمد، المقنع فی الفقه، تهران، ۱۲۷۶ق.۶-یزدی، محمدکاظم، العروه الوثقی، تهران، اسلامیه، ۱۳۷۱ق. [ویکی حج] آفاقی. آفاقی به کسی گفته می شود که بیرون از منطقه حرم مکه (بنابر نظر مشهور فقیهان امامیه حدود ۸۸ کیلومتر) سکونت دارد. آفاقی از اقسام سه گانه حج می تواند تنها حج تمتع را به جا آورد و فقط در موارد اضطراری می تواند حج قِران یا اِفراد بگزارد. احرام وی از مواقیت و مکان هایی خاص صورت می گیرد. اگر آفاقی پس از استقرار تکلیف حج تمتع، مکه را وطن خود برگزیند، وظیفه اش تبدیل نخواهد شد. آفاقی، منسوب به آفاق (جمع افق) در لغت به معنای کسی است که از کرانه و حومه سرزمینی باشد. به نظر برخی، این واژه رایج در زبان فقها، برخلاف ضوابط متعارف ادب عربی است؛ زیرا همواره اسم مفرد منسوب می شود. از این رو برخی اصل آن را اُفُقی یا اَفَقی دانسته اند.
معنی کلمه آفاقی در ویکی واژه
منسوب به آفاق؛ بیرونی، خارجی. مربوط به عالم ظاهر، ظاهری، مقابل انفسی. (فقه): ویژگی آنکه در بیش از شانزده فرسنگی کعبه اقامت دارد و حج بر او واجب است.
جملاتی از کاربرد کلمه آفاقی
هم صاحب آفاقی و هم قاسم ارزاق آفاق به تو ایمن و ارزاق مقسم
ز قلاشان و رندان گونه از خامان و خود بینان به رندی و به قلاشی تو خود مشهور آفاقی
رفتیم به بوی تو همه آفاق تو خود نه ز فوق و نه ز آفاقی
کمان قبضهٔ آفاقی اما برون از خود سراغ خانهاتکو
هم قبلهٔ عشاقی و هم کعبهٔ مشتاق هم شورش آفاقی و هم فتنهٔ ایام
به ناشتاب سعادت مرا رسید شتاب چنانک کعبه بیاید به نزد آفاقی
تو کشورگیر آفاقی و شعر تو ترا لشکر چنین لشکر ترا زیبد به هر کشور فرستادن
زآنکه تو مشهور آفاقی بنان دادن چو صبح سر بدر گاهت نهادست آسمان گرسنه
روی توجه همه آفاقیان به توست هم قبله امیدی و هم کعبه صفا
«آربی آراکلیان [قهرمان کتاب] شباهتهایی بنیادین با حمید هامون دارد و تفاوتهایی هم. آربی آراکلیان از نخستین پردهٔ «سهشنبه» سفر آفاقی و انفسیاش را با جنون آغاز میکند. قهرمان، سرگشته و ملول، راه نجات را در پیوستن به جریان طبیعت میداند؛ طبیعتِ پدیدهای به اسم سفر. خشک و غیرمنتظره. غیرقابل پیشبینی. مناسبِ روحِ آدمِ ملولی که دیگر هیچ چیزی برای از دست دادن ندارد. برای آربی از همان آغاز قصه پیداست که سرنوشت او را جنون رقم میزند.»
تو زاهد میزنی طعنی، که نزدیکم به حق یعنی بسی مکی که در معنی بود او دور و آفاقی