جملاتی از کاربرد کلمه آفاق گیر
شاه آفاق گیر، شاه جهان که بود خاک راهش افسر فتح
سکندر به تدبیر دانا وزیر به کم روزگاری شد آفاق گیر
فتنه آفاق گیری، دزد کالای امیری رهزن برنا و پیری، خانه سوز شیخ و شابی
صیت خواجو باد همچون نام او آفاق گیر زانک در قلب سخن چون سیف شد رطب اللسان
تازاد معنی من آفاق را گرفت آفاق گیر زاید از مادر آفتاب
خیل تو گردون مسیر میل تو آفاق گیر فرش تو را عرش تخت تخت ترا بخت یار
دم صبح کاذب بود زود میر ولی صبح صادق شد آفاق گیر
شمع دیدی عبرت از هنگامهٔ آفاق گیر گرد بال شعله فرسودی فروغ بزمهاست
زندهدلی، عالم و فرخ ضمیر مهر صفت، شهرتش آفاق گیر
از آن بیشتر کاوری در ضمیر ولایت ستان باش و آفاق گیر