معنی کلمه ساروق در لغت نامه دهخدا
ساروق. ( اِخ ) نامی است که ابن فقیه قلعه کهنه همدان را بدان نامیده ولی معنی این کلمه معلوم نشده است. ( ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 210 ). رجوع به سارو و سارویه شود.
ساروق. ( اِخ ) ( قلعه ٔ... ) در شهر جی [ اصفهان ] بنای کهنه ای به شکل قلعه وجود داشته است موسوم به ساروق ، و این اسم نظیر اسم قلعه همدان است. ابن رسته گوید چون این بنا بسیار کهنه است نمیتوان بانی آن را معلوم کرد و گویند قبل از طوفان نوح ساخته شده است. ( ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 219 ). رجوع به سارو و سارویه شود.
ساروق. ( اِخ ) دهی است در روم. ( شرح قاموس ) ( منتهی الارب ) ( معجم البلدان ).
ساروق. ( اِخ ) قصبه ای است از دهستان فراهان پائین بخش فرمهین شهرستان اراک. واقع در 18 هزارگزی جنوب باختری فرمهین ، سر راه اراک به بزچلو. کوهستانی ، سردسیر، آب آن از قنات ، ومحصول آن ارزن ، بنشن ، پنبه ، صیفی ، انگور و سیب زمینی است و 2430 تن سکنه دارد که اغلب به زراعت و گله داری مشغولند، قالی بافی آن معروف است. راه مالرو دارد و از بزچلو اتومبیل بدان توان برد. این ده یکی از قراء قدیمی ایران بوده ، آثار و اماکن قدیمه بسیار دارد. از جمله بنای امامزاده 72 تن که دارای 3 گنبد است که در یک زمان ساخته شده و تاریخ بنای آنها سال 587 هَ. میباشد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ). پائین تر [ از کرج ابودلف ] در امتداد رودخانه کرج ، و در شمال کرج ابودلف ، شهر ساروق در ولایت فراهان واقع است که یاقوت و حمداﷲ مستوفی از آن یاد کرده و آن را از توابع همدان شمرده اند. ( ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 214 ). دیه ساروق ، دارالملک آنجا [ ولایت فراهان ] است ، و طهمورث ساخت. ( نزهة القلوب چ اروپا ص 69 ).