ترویه

معنی کلمه ترویه در فرهنگ معین

(تَ یِ ) [ ع . ترویة ] (مص م . ) سیراب کردن ، آب برای سفر برداشتن .

معنی کلمه ترویه در فرهنگ عمید

۱. سیراب کردن.
۲. آب برای سفر برداشتن.
۳. در کاری تفکر و اندیشه کردن.
۴. روز هشتم ماه ذی حجّه که حج آغاز می شود و حجاج از مکه به عرفات می روند.

معنی کلمه ترویه در فرهنگ فارسی

سیر آب کردن، آب برداشتن، اندیشه وتفکردرکارها
( مصدر ) ۱- سیراب کردن . ۲- آب برای سفره بر داشتن . ۳- اندیشیدن در کاری یا ترویه یوم ( روز ) ترویه . روز هشتم ذی حجه .
یوم الترویه : روز هشتم از ماه ذیحجه

معنی کلمه ترویه در دانشنامه آزاد فارسی

تَرْویِه
تَرْویِه
(به معنی آب برداشتن) روز ۸ ذیحجه که مراسم حج آغاز می شود و حجاج به سمت عرفات حرکت می کنند. این روز را بدان سبب ترویه گویند که زایران آب تهیه می کردند و به همراه می بردند چون در عرفات آب وجود نداشت. در این روز چند چیز مستحب است: غسل کردن؛ احرام بستن برای حج تمتع پس از نماز ظهر.

معنی کلمه ترویه در دانشنامه اسلامی

[ویکی حج] «ترویه»، از نام های روز هشتم ذی حجه، ناظر به کوچ حاجیان از مکه به مشاعر است.
در این روز حجاج نیت حج تمتع نموده و پس از بستن احرام، از مکه به سمت منا حرکت می نمایند و شب را در آنجا بیتوته کرده و صبح عرفه به جانب عرفات رهسپار می گردند.
در وجه نام گذاری روز هشتم به یوم الترویه، به معانی لغوی آن مانند برداشتن آب ، بستن بار و ... اشاره شده است. بر پایه روایات، پوشیدن لباس احرام در این روز برای کسی که حج تمتع انجام می دهد، مستحب است. همچنین فقهای شیعه و اهل سنت رفتن به مسجدالحرام با پای برهنه و خواندن دعای ویژه و به جا آوردن طواف و نماز آن و کوچ به منا و ... را از کارهای مستحب در این روز می دانند.

معنی کلمه ترویه در ویکی واژه

ترویة
سیراب کردن، آب برای سفر برداشتن.

جملاتی از کاربرد کلمه ترویه

میگوید اللَّه زود شمارست که چون یکی را شمار کرد همه خلق را شمار کرد، چندان که کسی یک چشم زخم بیرون نکرد وی شمار همه خلقان همه بکند، که نه حاجت بشمار کردن دارد، نه در آن تأمل و تفکر کردن، از دور آدم تا منتهی عالم لا بل که از ابتداء آفرینش تا آخر که قیامت پدید آید، اعمال بندگان و حرکت آفریدگان و دم زدن ایشان همه داند و شمردن آن تواند، و خرد و بزرگ آن بیند، و بنده را از آن خبر دهد، و جزا کند، اینست که گفت عز و علا: یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا، أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ الآیة... ایام معدودات ایام تشریق است، و آن یازدهم ذی الحجة است و دوازدهم و سیزدهم. یازدهم را یوم القر گویند، لان الناس یقرون فیه بمنا، و یفرغون من معظم النسک. و دوازدهم یوم النفر الاول گویند، و سیزدهم یوم النفر الثانی گویند، در خبرست که انّها ایام اکل و شرب و ذکر اللَّه عز و جل و شب چهاردهم لیلة الحصبا گویند، لان الناس ینزلون فیها بالمحصب و دهم ذی الحجة روز نحر است و نهم روز عرفة و هشتم روز ترویه و جمله دهه ذی الحجة ایام معلومات گویند، بمذهب شافعی. و شرف این روزها را مصطفی گفت: «ما من ایام افضل عند اللَّه، و لا العمل فیهن احبّ الی اللَّه، من هذه الایام العشر.
چنانک حکایت کنند از عبد اللَّه مبارک: گفتا روز ترویه شبانگاه بدلم در آمد که فردا روز بازار دوستان است و موسم حاجیان که بعرفات بایستند و با خداوند هفت آسمان و هفت زمین مناجات کنند، من که ازین حال محروم مانده‌ام باری در خانه چرا نشینم؟ خیزم بصحرا روم و از محرومی خویش باللّه تعالی زارم، گفتا بصحرا بیرون رفتم و گوشه‌ای اختیار کردم و با خود می‌گفتم ای عاجز کی بود که چنان گردی که هر جا که مرادت بود قدم آنجا نهی؟ درین اندیشه بودم که زنی می‌آمد میان بسته، بسان سیّاحان عصائی بدست گرفته، چون مرا دید گفت: یا عبد اللَّه دوستان چون از خانه بیرون آیند هم بر در خانه منزل نکنند تو چرا منزل کرده‌ای؟
امّا قصّه ذبح بر قول سدی آنست که ابراهیم بر سر پیری از حق تعالی فرزند خواست چون او را بشارت دادند بفرزند گفت: هو اذا للَّه ذبیح، نذر کرد که اللَّه را قربان کند، پس بروزگار آن نذر فراموش کرد و هر وقت از شام بزیارت اسماعیل شدی به مکه، وقتی ابراهیم از راه درآمده بود مانده و رنجور تن شده، شب ترویه پیش آمد بخفت، بخواب نمودند او را که: یا ابراهیم اوف بنذرک آن نذر که کرده‌ای وفا کن. ابراهیم از خواب درآمد با خود می‌اندیشید که این خواب گویی نموده شیطان است یا فرموده حق. آن روز همه در آن اندیشه و فکرت بود، فسمّی ذلک الیوم یوم الترویة ای کان یروّی مع نفسه ان ما رأیت کان من اللَّه او من الشیطان. دیگر شب بخفت، او را همین خواب نمودند، بدانست که فرموده اللَّه است و بجای آورد که خواب پیغامبران وحی باشد از حقّ جلّ جلاله، فسمّی ذلک الیوم یوم عرفة اذ عرف انه من اللَّه عزّ و جلّ. و اسماعیل آن روز هفت ساله بود و بقولی سیزده ساله. امّا قول محمد بن اسحاق آنست که ابراهیم هر بار که قصد زیارت اسماعیل کرد او را بر براق نشاندندی بامداد از شام برفتی نماز پیشین به مکه بودی زیارت کردی و بازگشتی شبانگاه به شام بودی. چون اسماعیل بزرگ شد او را هنری و روز افزون دید، همگی دل وی بگرفت و دل در حیاة او بست، لما کان یأمل فیه من عبادة ربه و تعظیم حرماته. تا شبی که نمودند او را بخواب که گوینده‌ای گوید: انّ اللَّه یأمرک بذبح ابنک هذا. ابراهیم چون این خواب دید دانست که وحی خداوندست و فرمان وی، هاجر را گفت: میخواهم که خدای را عزّ و جلّ قربانی کنم اندران وادی که گوسپندان ایستاده‌اند و میخواهم که اسماعیل را با خود ببرم، سرش بشوی و موی را شانه کن و گیسوانش بباف و او را نیکو بیارای تا خرّم شود و با خود ببرم، آن گه گفت: جان پدر کارد و رسن بردار تا در ان شعب رویم و گوسپند را قربان کنیم. چون آنجا رسیدند ابراهیم گفت: «یا بُنَیَّ إِنِّی أَری‌ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ» ای بسر بسی محنتها و بلاها که بما رسید و همه بسر آمد و اکنون فرمانی رسیده از همه صعب‌تر می‌فرمایند مرا که ترا قربان کنم، «فَانْظُرْ ما ذا تَری‌» درنگر تا در دل خویش چه بینی و ترا درین فرمان چه رای است؟ حمزه و کسایی «ما ذا تری» بضمّ تا و کسر را خوانند، یعنی در نگر که درین فرمان از خویشتن چه نمایی؟ میخواست که بداند از وی که صبر خواهد کرد یا جزع خواهد نمود. اسماعیل گفت: «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ». ابو هریره روایت کند از کعب الاحبار که شیطان آن روز گفت: لئن لم افتن عند هذا آل ابراهیم لا افتن منهم احدا ابدا اگر امروز درین حال آل ابراهیم را بفتنه نیفکنم و بر ایشان مرا دستی نبود پس هرگز نتوانم و نه مرا بر ایشان دسترس بود، در ان حال شیطان بر صورت مردی ناصح آمد پیش هاجر مادر اسماعیل گفت: هیچ دانی که ابراهیم پسر خود را اسماعیل کجا میبرد؟ هاجر گفت او را میبرد که گوسپند قربان کند. گفت: نه که خود پسر را قربان میکند.
ارکان به طوف کعبهٔ کوی تو زاشتیاق هر روز را شمرده به خود یوم ترویه
گویند حبیب عجمی روز ترویه، او را به بصره دیدندی و روز عرفه به عرفات.
بدان که اگر قافله روز عرفه رسد به عرفات، به طواف قدوم نپردازند و اگر پیش رسد، طواف قدوم به جای آرند و روز ترویه از مکه بیرون آیند و آن شب در منا باشند و دیگر روز به عرفات روند و وقت وقوف پس از زوال درآید روز عرفه تا آنگاه که صبح روز عید برآید، اگر پس از صبح رسد حج فوت شود و روز عرفه غسل کند و نماز دیگر با نماز پیشین به هم گذارد و باز به دعا مشغول شود و این روز روزه ندارد تا قوت یابد که در دعا مبالغت کند که سر حج اجتماع دلها و همتهای عزیزان است در این وقت شریف و فاضلترین ذکرها کلمه لا اله الا الله است و در جمله باید که از وقت زوال تا شبانگاه در تضرع و زاری بود و استغفار کند و عذرهای گذشت بخواهد و توجه نصوح کند و دعوت اندر این وقت بسیار است و نقل آن دراز شود و در کتاب احیا آورده ایم، از آنجا یاد گیرد یا هر دعایی که یاد دارد در این وقت می گویند که همه دعوات ماثوره در این وقت نیکوست و اگر نتواند یاد گرفت، باید که از نوشته می خواند یا کسی می خواند و وی آمین می کند و پیش از آن که آفتاب فرو شود، از حدود عرفات بیرون نشود.
و فی روایة اخری عن میمون بن مهران عن عبد اللَّه بن عباس قال قال رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلّم: «ان اول یوم من ایام العشر هو الیوم الذی تاب اللَّه علی آدم و غفر له، فمن صام ذلک الیوم غفر اللَّه له ذنوبه و تاب علیه. و الیوم الثانی نجی اللَّه فیه یونس من بطن الحوت، فمن صام ذلک الیوم کان کمن عبد اللَّه الف سنة لم یعصه فیه و نجاه من کل غمّ و کرب و الیوم الثالث، استجاب اللَّه فیه لزکریا، فمن صام ذلک الیوم استجاب اللَّه له کل دعوة دعا بها لدنیاه و آخرته. و الیوم الرابع ولد فیه عیسی بن مریم، فمن صام ذلک الیوم نفی اللَّه البؤس و الفقر من بین عینیّه و یکون یوم القیمة مع السفرة الکرام البررة، و الیوم الخامس، ولد فیه موسی بن عمران فمن صام ذلک الیوم بری من النفاق، و الیوم السادس فتح اللَّه خیبر علی النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم، فمن صام ذلک الیوم نظر اللَّه الیه، و من نظر الیه لم یعذّبه ابدا، و الیوم السابع تغلق فیه ابواب جهنم السبعة، و الیوم الثامن و هو یوم الترویه یفتح اللَّه فیه ابواب الجنان الثمانیة، و الیوم التاسع و هو الیوم المشهود و هو یوم عرفة و هو یوم الحج الاکبر، فمن صام ذلک الیوم کتب له صیام سنتین، سنة قبلها و سنة بعدها یباهی اللَّه به ملائکته، و غفر له ذنوبه کلها، و الیوم العاشر و هو یوم النحر فمن اهرق فیه دما غفر اللَّه له باول قطرة تقطر من دم اضحیته، و غفر له ذنوبه، و ذنوب عیاله کلهم، و من اطعم من نسکه و تصدّق به بعث یوم القیمة آمنا و تکون تلک الاضحیة فی میزانه اثقل من جبل احد، و تطفئ عنه اضحیته حر جهنم.
نقل است که حبیب را روز ترویه به بصره دیدند و روز عرفه به عرفات. وقتی در بصره قحطی پدید آمد حبیب طعام بسیار به نسیه بخرید و به صدقه داد و کیسه ای بردوخت و در زیر بالین کرد. چون به تقاضا آمدندی، کیسه بیرون کردی. پر از درم بودی. وامها بدادی. و در بصره خانه ای داشت بر سر چارسوی راه، و پوستینی داشت که تابستان و زمستان آن پوشیدی. وقتی به طهارت حاجتش آمد برخاست و پوستین بگذاشت. خواجه حسن بصری فراز رسید. پوستین دید در راه انداخته. گفت: این عجمی این قدر نداد که این پوستین اینجا رها نباید کرد که ضایع شود.
وان نارها بین ده رده، بر نارون گرد آمده چون حاجیان گرد آمده در روزگار ترویه
تا روز ترویه بشنو خطبه بلیغ وانگه به جانب عرفات آی در صلا