تذلیل

معنی کلمه تذلیل در لغت نامه دهخدا

تذلیل. [ ت َ ] ( ع مص ) خوار کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). رام کردن. ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خوار پنداشتن کسی را و نرم گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). خوار کردن کسی را. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || نهاده شدن خوشه های خرمابن بر شاخ بی برگ آن تا بردارد آن را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || آویخته و قریب یا برابر و هموار کرده شدن خوشه های انگور. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) : و دانیة علیهم ظلالها و ذللت قطوفها تذلیلا. ( قرآن 76 / 14 ).

معنی کلمه تذلیل در فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) خوار کردن .

معنی کلمه تذلیل در فرهنگ عمید

۱. ذلیل کردن، خوار گردانیدن.
۲. ذلیل شمردن.

معنی کلمه تذلیل در فرهنگ فارسی

ذلیل کردن، خوارگردانیدن ذلیل شمردن
۱-( مصدر ) خوار کردن ذلیل گردانیدن ذلیل شمردن . ۲- رام ساختن . جمع : تذلیلات .

معنی کلمه تذلیل در ویکی واژه

خوار کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه تذلیل

بر این جایگه از این (کتاب) واجب آمد اندر شرح لذت سخن گفتن، از بهر آنکه لذت مطلق از کتاب های الهی است که بر صحیفه نفس مطلق نبشته است. و معنی لذت مطلق و نفس مطلق اندر قول ما آن است که درجات لذات بر حسب درجات نفوس است، اعنی هر نفسی که او شریف تر (است) لذت مر او را بیشتر است. چنانکه چو (نفس مردم) از دیگر نفوس شریف تر است، مر او را لذت بسیار است، چنانکه جانوران بی سخن از آن بی نصیب اند. و لذت مطلق بر مثال جنس است که ثبات او به ثبات انواع لذات است که زیر اوست، چنانکه نفس مطلق نیز جنس است و مر او را انواع است از نامی و حسی و ناطقه و جز آن. وز بهر (آنکه)اندر شناخت لذت مر نفس را بیداری است و قوت یقین و دین و ضعف شک و الحاد اندر آن است، خواهیم که قول محمد زکریا را که (گفت) اندر اثبات لذت که لذت چیزی نیست مگر زایل (شدن) رنج و تا نخست رنج نباشد لذت نباشد بدین قول رد کنیم. وز بهر آن گفتیم که اندر اثبات لذت قوت دین و ضعف الحاد است که بنیاد دین حق بر ایجاب بهشت است مر مطیعان و نیکوکاران را که آن معدن غایت لذات است و آنجا رنج نیست البته، چنانکه خدای تعالی اندر ثواب بهشتیان سپس از یافتن لذات بسیار گفت (، قوله) : (متکین فیها علی الارائک لایرون فیها شمسا و لا زمهریرا و دانیه علیهم ظللها و ذللت قطوفها تذلیلا)، و نیز بر الزام دوزخ است مر عاصیان و بدکرداران را که آن مکان نهایت رنج هاست و آنجا هیچ لذت نیست البته، چنانکه خدای تعالی گفت به حکایت از دوزخیان (، قوله): (و قال الذین فی النار لخزنه جهنم ادعوا ربکم یخفف عنا یوم من العذاب قالوا اولم تک تاتیکم رسلکم بالبینت قالوا بلی قالوا فادعوا و ما دعوا الکفرین الا فی ضلل). و عدل که صلاح خلق اندر آن است و پرهیز و راستی و بخشایش و مهر و وفا و کم آزاری و دیگر اخلاق ستوده میان خلق به امید بهشت پُر لذت و بیم از دوزخ پر شدت گسترده شده است، و جور که فساد خلق اندر آن است و دلیری و بی باکی و بی رحمی و جفا و آزار به میان ملحدان و بی دینان از آن فاش گشته است که مر ثواب و عقاب را منکرند، و ثواب غایت لذت است و عقاب نهایت (شدت است. و یافتن نفس مردم مر لذت های)بسیار (را) و هم چنان (رنج های گوناگون را، گواست بدان که معدن غایت لذت های بی رنج که) آن بهشت است و مکان رنج های بی راحت که آن دوزخ است، از بهر او موجود (است و این نبشته الهی) است بر نفس مردم بیرون از دیگر نفس ها. و (چو) به جای شرح لذات رسیم از این قول، سخن اندر آن تمام بگوییم.
ور زانک مرکب از دو ضدیم تذلیل نباشدی و تبجیل
کسی شد مظهر وصف تکبر که بر تذلیل خود دارد تدبر
شیخ ما روزی گفت: غایة عزنا الافتقار الی اللّه تعالی و التذلیل بین یدیه لان النبی صلی اللّه علیه قال اذا اراداللّه بعبد خیراً دله علی ذلّ نفسه.
بدانک جز بی‌رحمی شتربان که خداوندِ من است و زمامِ تسخیر و تذلیل من به‌دست او داده‌اند، چیزی دیگر چون نزولِ مکروهی بر ساحتِ احوال و عدولِ مزاج از جادّهٔ اعتدال که از موجباتِ این شکل تواند بود ، نیست، لیکن مدتی دراز‌ست تا هر روز به حکمِ تکلیف و تعنیف از مسافتِ دور با این همه نحافت و هزال که می‌بینی، خرواری نمک بیش از مقدارِ عادت بر پشتِ من نهد تا به شهر کشم. هرگز بر دلِ او نگذرد که پاره‌ای ازین بارِ عذاب ازو وضع کنم، مثقال ذرّه‌ای ازین تنگ و بند اثقال کمتر گردانم. لاجرم پشتِ طاقتم بدین صفت که می‌بینی، شکسته شد. نزدیک است که به طمع طعمهٔ خویش زاغ در کمان گردنم آشیان کند و از بهر گوشتی که بر من به تیر نمی‌توان زد، کرگس در محاجرِ دیدگانم بیضه نهد. کلاغ بر قلعهٔ قامتم بعد از چهار تکبیر که بر سلامتم زند، نعیبِ نعی برآرد. هیچ تدبیری دفعِ این داهیه را نمی‌شناسم جز آنک خود را فرا کار دهم و با پیش‌آوردِ روزگار می‌سازم، دست به قبلهٔ دعا می‌دارم و انین‌ و‌ حنین از حنایایِ سینه به حضرتِ‌ سمیع مجیب می‌فرستم و می‌گویم :
به ترویج محامد اوستادم به تذلیل اعادی کهنه کارم
فَعَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ واجب است از خدای تعالی بر وعده‌ای که مؤمنانرا داده است، که مسلمانان را بر کافران ظفر دهد و نصرت کند بر مخالفان دین، و فتح آرد یعنی فتح مکه، «او امر من عنده» یا کاری برسازد از نزدیک خویش، و آن سه چیز است: تذلیل جهودان و کشف منافقان و هزیمت مشرکان. فَیُصْبِحُوا عَلی‌ ما أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نادِمِینَ پس چون اللَّه تعالی مؤمنان را فتح و نصرت داد، و جهودان خوار گشتند، آن منافقان از آنچه در دل داشتند که با ایشان موالات کنند و خبرها بایشان افکنند، پشیمان شدند، و مؤمنان گفتند: «أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ» این جهودان آنند که سوگند میخورند با منافقان که ما با شماایم. حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ آن امیدهای منافقان و آن پناهیدن ایشان باطل شد. و اگر گویی هؤُلاءِ منافقان‌اند، و لَمَعَکُمْ کاف و میم جهودان‌اند، وجهی دارد، و قول پیشینه به است که کاف و میم بر منافقان نهی و هؤلاء بر جهودان. و روا باشد که هؤلاء منافقان باشند و معکم.
قوله: «فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ فَلْیَنْظُرْ أَیُّها أَزْکی‌ طَعاماً» فیه اشارتان: احدیهما انّ المأخوذ علی العبد المؤمن و ان بلغ الغایة القصوی فی الحقیقة ان یحفظ احکام الشّریعة لانّ کلّ حقیقة لا یشهد لها ظاهر الشّریعة فهی مکر الشّیطان و غروره و الاصل فی ذلک انّ الفتیة بعثوا احدهم لیشتری لهم طعاما و أمروه بالبحث و الفحص عن وجهه کی لا تحمله الغفلة علی الوقوع فی محظور، و الأخری ما قاله یوسف بن الحسین لبعض اصحابه اذا حملت الی الفقراء او الی اهل المعرفة شیئا او اشتریت لهم طعاما فلیکن اطیب شی‌ء و الطفه فانّ الّذی بلغ المعرفة لا یوافقه الّا کلّ لطیف و لا یستأنس الّا بکلّ ملیح. و الاصل فیه قوله تعالی: «فَلْیَنْظُرْ أَیُّها أَزْکی‌ طَعاماً»، قال و اذا اشتریت للزهاد و العبّاد فاشتر کلّ ما تجده فانّهم بعد فی تذلیل انفسهم و منعها من الشّهوات.