تلخابه

معنی کلمه تلخابه در لغت نامه دهخدا

( تلخ آبه ) تلخ آبه. [ ت َ ب ِ ] ( اِ مرکب ) آبی که بصورت قی برآید با طعم تلخ. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه تلخابه در فرهنگ فارسی

( تلخ آبه ) آبی که بصورت قی بر آید با طعم تلخ

معنی کلمه تلخابه در فرهنگستان زبان و ادب

{bittern} [شیمی] آب تغلیظ شدۀ دریا یا شوراب حاوی برمیدها و نمک های منیزیم و کلسیم که سدیم کلرید آن گرفته شده باشد

جملاتی از کاربرد کلمه تلخابه

هرگز نداشتیم به تلخابهٔ تو چشم این دیده را به خون دل ما برات چیست؟
از بس که شکفتیم ز تلخابه کشیدن در کام مگس چاشنی قند شکستیم
بیا ساقی آن باطل السحر هوش کزو سامری گشته تلخابه نوش
آنم که به پیمانه من ساقی دهر ریزد همه درد و درد و تلخابه زهر
از بیکسی ز صحبت فیّاض خوشدلیم تلخابه گاه در ره صحرا شود لذیذ
من بهر تلخابه یی تا شب رساندم این خمار روز تا بر آن دل نازک بمکتب چون گذشت
یک بوالعجبی دیده ام و جای شگفت است تلخابهٔ این چرخ سیه کاسه، گدا داشت
تلخابه ئی که درد سر آرد از آن من صهبای پاک آدم و حوا از آن تو
رشک سخنم چیست؟ نه شهد هوس ست این تلخابه سر جوش گداز نفس ست این