تفتق

معنی کلمه تفتق در لغت نامه دهخدا

تفتق. [ ت َ ف َت ْ ت ُ ] ( ع مص ) گشاده شدن و شکافته گردیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از زوزنی ).شکافته و گشاده گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تشقق چیزی. متاوع تفتیق. ( از اقرب الموارد ). || گشاده گردیدن تهیگاه و سر سرین شتر از کثرت چرا. ( از اقرب الموارد ). || گشاده گردیدن زبان کسی به سخن. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه تفتق در فرهنگ معین

(تَ فَ تُّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) شکافتن ، شکاف خوردن ، کفتن ، کافتن . ۲ - (اِمص . ) شکافتگی ، ج . تفتقات .

معنی کلمه تفتق در فرهنگ عمید

۱. شکافته شدن.
۲. گشاده شدن.

معنی کلمه تفتق در فرهنگ فارسی

۱ -( مصدر ) شکافتن شکاف خوردن کفتن کافتن . ۲ - ( اسم ) شکافتگی . جمع : تفتقات .

معنی کلمه تفتق در ویکی واژه

شکافتن، شکاف خوردن، کفتن، کافتن.
شکافتگی ؛
تفتقات.

جملاتی از کاربرد کلمه تفتق

و قد تفتقدک العین من بعد فقدها کما فی اللیالی السود یفتقد القمر
منافقان که بر مؤمنان استهزاء میکردند و جز زانک در دل داشتند بزبان میگفتند وا شیاطین سران خود یکی شدند تا بر مؤمنان کیدها ساختند و عذاب ایشان را در حال می‌نگرفت، آن نه از نتوانستن اللَّه بود با ایشان یا از فرو گذاشتن ایشان کلّا! و حاشا! فإنّ اللَّه تعالی یمهل و لا یهمل. اللَّه زودگیر و شتابنده نیست، که شتابنده بعذاب کسی باشد که از فوت ترسد و اللَّه تعالی بر همه چیز بهمه وقت قادر بر کمال است، و تاونده با هر کاونده. بوی هیچ چیز در نگذرد و از وی فائت نشود. فرعون چهار صد سال دعوی خدایی کرد و سر از ربقه بندگی بیرون برد و اللَّه تعالی وی را در آن شوخی و طغیان فرا گذاشت و عذاب نفرستاد. نه از آنک با وی می نتاوست یا در مملکت می‌دربایست، و لکن خداوندی بزرگوارست و بردبار و صبور، از بزرگواری و بردباری وی بود که او را زود نگرفت، و بزبان موسی کلیم بوی پیغام فرستاد و گفت: «یا موسی، انطلق برسالاتی فانّک بعینی و سمعی و معک ایدی و نصری، الی خلق ضعیف من خلقی بطر نعمتی و امن مکری، و غرّته الدّنیا حتی جحد حقّی و انکر ربوبیّتی، و عبد دونی، و زعم انّه لا یعرفنی و انّی اقسم بعزّتی لو لا العذر و الحجّة اللّذان وضعت بینی و بین خلقی لبطشت به بطشة جبّار بغضب یغضبه السّماوات و الارض و الجبال و البحار، فان امرت السّماء حصبته، و ان امرت الارض ابتلعته، و ان امرت الجبال دمّرته، و ان امرت البحار غرقته، و لکنّه هان علیّ و سقط من عینی، و وسعة حلمی، فاستغنیت عن عبیدی. و حقّ لی أنّی انا الغنیّ لا غنیّ غیری، فبلّغه رسالتی و اعده الی عبادتی، و ذکّره بایّامی، و حذّره نقمتی و بأسی، و اخبره انّی انا اللَّه الی العفو و المغفرة اسرع منی الی الغضب و العقوبة، و قل له اجب ربّک، فانّه واسع المغفرة. فانّه قد امهلک اربع مائة سنة و هو یمطر علیک السّماء و ینبت لکن الارض و لم تسقم و لم تهرم و لم تفتقر و لم تغلب. و لو شاء ان یجعل ذلک بک فعل و لکنّه ذو أناة و حلم عظیم».
قوله: «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً» الایة... عن وهب بن منبه. قال: لما بعث اللَّه موسی (ع) الی فرعون قال له و اسمع کلامی و احفظ وصیّتی و ارع عهدی، فانی قد وقفتک الیوم منّی موقفا لا ینبغی لبشر بعدک ان یقوم مقامک منّی ادنیتک و قرّبتک حتّی سمعت کلامی و کنت باقرب الامکنة منّی فانطلق برسالتی فانک بعینی و سمعی و انّ معک نصری و انّی قد البستک جبّة من سلطانی، تستکمل بها القوة فی امری، فانت جند عظیم من جندی بعثتک الی خلق ضعیف من خلقی، بطر نعمتی و امن مکری و انکر ربوبیتی و عبد دونی و زعم انّه لا یعرفنی و انّی اقسم بعزّتی لو لا الحجة و العذر الّذی وضعته بینی و بین خلقی لبطشت به بطشة جبّار یغضب لغضبه السماء و الارض و الجبال و البحار فان اذنت للسّماء حصبته، و ان اذنت للارض ابتلعته و ان اذنت للجبال دمّرته، و ان اذنت للحبار غرّقته، و لکنّه هان علیّ و سقط من عینی و وسعه حلمی و استغنیت بما عندی و حقّ لی انا الغنیّ لا غنی غیری، فبلغه رسالتی و ادعه الی عبادتی و توحیدی، و حذّره نقمتی و بأسی، و اخبره انه لا یقوم شی‌ء لغضبی و ذکّره إیای و قل له فیما بین ذلک «قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی‌» و اخبر انّی الی العفو و المغفرة اسرع الی الغضب و العقوبة و لا یروعنک ما البسته من لباس الدنیا، فان ناصیته بیدی لیس یطرف و لا ینطق و لا یتنفس الّا بعلمی و اذنی، و قال له اجب ربّک فانّه واسع المغفرة امهلک اربع مائة سنة و فی کلّها کنت تبارزه بالمحاربة و هو یمطر علیک السّماء و ینبت لک الارض و یلبسک العافیة لا تسقم و لا تهرم و لم تفتقر و لم تغلب و لو شاء ان یخلعک من ذلک او یسلبکه فعل، و لکنّه ذو أناة و ذو حلم عظیم.