اقرباء

معنی کلمه اقرباء در لغت نامه دهخدا

اقرباء. [ اَ رِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ قریب. خویشان و نزدیکان. رجوع به اقربا شود.

معنی کلمه اقرباء در فرهنگ معین

(اَ رِ ) [ ع . ] (ص . اِ. ) جِ قریب ، نزدیکان ، خویشاوندان .

معنی کلمه اقرباء در ویکی واژه

جِ قریب ؛ نزدیکان، خویشاوندان.

جملاتی از کاربرد کلمه اقرباء

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ندای کرامت است و نواخت بینهایت، ندای حق را هفت اندام بنده گوش است، و در تجلّی وی غمان دو گیتی فراموش است، ندای کرامت فرا پیش داشت تا بسماع آن کرامت کشیدن بار حکم بر بنده آسان شود، حکم چیست؟ اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ بتقوی میفرماید و در تقوی صدق میفرماید، تقوی مایه اسلام است و صدق کمال ایمان، تقوی بدایت آشنایی است و صدق نشان دوست داری، تقوی رأس المال عابدان است و صدق نور معرفت را نشان، تقوی ره روان عالم شریعت را است، صدق درد زدگان عالم طریقت راست. کسی که صاحب دولت تقوی گردد و جمال صدق او را روی نماید نشانش آنست که کلبه وجود خود را آتش در زند، کشتی خلقیّت بدریای نیستی فرو دهد، فرزندان را یتیم کند، اقرباء و عشیرت را بدرود کند، باطن خود را از عادات و رسوم طهارت دهد، ظاهر بر نور شرع آراسته و سرائر از محبّت حقّ ممتلی گشته، دل از محبّت دنیا و سر از طمع عقبی خالی کرده، نه دنیا و نه اهل دنیا را با او پیوندی، نه با عقبی او را آرامی.
روزگاری چنین می‌گذاشت. مگر یکی از اقرباء قابوس وشمگیر را که پادشاه گرگان بود عارضه‌ای پدید آمد و اطبا به معالجت او برخاستند و جهد کردند و جدی تمام نمودند. علت به شفا نپیوست و قابوس را عظیم در آن دلبستگی بود. تا یکی از خدم قابوس را گفت که:
اما چون زن کنی طلب مال مکن و طلب‌کار نیکویی زن مباش، که به سبب نیکویی معشوق گیرد، زن باید که پاکیزه و پاک‌دین و کدبانو و دوست‌دار شوی و شرمناک و پارسا و کوتاه‌دست و چیز نگاه دارنده باشد، تا نیک بود، که گفته‌اند که: زن نیک عافیت زندگانی بود، اگر چه زن مهربان و خوبروی باشد و پسندیده تو به‌یک‌بار خود را به‌دست او مده و زیر فرمان او مباش، که اسکندر را گفتند: چرا دختر داراب را به زنی نکنی، که بس خوب‌روی‌ است؟ گفت: زشت باشد که چون ما بر مردمان جهان غالب شدیم زنی بر ما غالب شود.‌ اما زن محتشم‌تر از خود مخواه و باید که دوشیزه خواهی تا در دل او جز مهر تو مهر کسی دیگر نباشد و پندارد که همه مردان یک‌گونه باشند. طمع بر مردی دیگر نیفتدش و از دست زن زفان‌دراز بگریز، که گفته‌اند که: کدخدایی زود گریزد چون زن با امانت نبود. و نباید که چیز ترا در دست گیرد و نگذارد که تو بر چیز خویش مالک باشی؛ اگر نه چنین بود زن تو باشی و مرد او؛ زن از خاندان صلاح باید خواست و باید که بدانی که دختر که بود، که زن از بهر کدبانویی خانه خواهند، نه از بهر تمتع، که از بهر شهوت در بازار کنیزکی توان خرید که چندین رنج و خرج نباید و باید که زن تمام و رسیده و عاقله باشد و کدبانویی مادر و پدر خود دیده باشد؛ اگر چنین زنی یابی در خواستن وی تقصیر مکن و جهد کن تا وی را غیرت ننمایی و اگر رشک خواهی نمودن زن نخواهی بهتر باشد، که زنان را رشک نمودن به ستم ناپارسا کردن باشد و بدانکه زنان به غیرت مردان را بسیار هلاک کنند و نیز تن خود را به کمترین کسی دهند و از رشک و حمیت باک ندارند؛ اما چون زن را رشک ننمایی و با وی دو کیسه نباشی، بدآنچ حق سبحانه و تعالی ترا داده باشد وی را نیکو داری، از مادر و پدر و فرزند بر تو مشفق‌تر باشد و خویشتن را از وی دوستر کسی مدان و اگر رشک نمایی از هزار دشمن دشمن‌تر بوَد و از دشمن بیگانه حذر توان کرد و از وی نتوان و چون دوشیزه خواستی اگر چه به وی مولِع باشی هر شب با وی صحبت مکن، گاه‌گاه کن، تا پندارد که همه‌کس چنین باشند، تا اگر وقتی ترا عذری باشد این زن از برای تو صبر کند، که اگر هر شب با وی خفتن عادت کنی وی را چنان آرزو کند، دشوار صبر کند و زنان را به دیدار و نزدیکی هیچ مرد استوار مدار، اگر چه مرد پیر بود و زشت، شرط غیرت آن باشد که هیچ خادم جوان را در خانهٔ زنان راه ندهی، اگر‌چه ساده باشد، مگر خادمان پیر و زشت و سالخورده، که اعتماد بر ایشان بوَد و شرط غیرت نگاه دار و مرد بی‌غیرت را به مرد مشمار، که آنرا که غیرت نباشد دین نباشد و بی‌حمیت را مرد مشمار و چون زن خویش را برین جمله داشتی که گفتم اگر خدای تعالی ترا فرزندی دهد اندیشه کن بر پروردن او و زن از قبیلهٔ دیگر خواه تا بیگانگان را خویش کرده باشی که اقرباء تو خود اهل تو باشند، برین جمله دان که نمودم؛ و الله اعلم بالصواب.
قوله تعالی: فَآتِ ذَا الْقُرْبی‌ حَقَّهُ، القربی القرابة، و ابن السبیل الضّیف، یقال حق الاقرباء منسوخ بآیات المواریث و البرّ الی المسکین و ابن السبیل محکم.
عَسَی من اللَّه واجبة و هو للطمع و الرجاء، ای کونوا علی رجاء من ذلک. و قوله: وَ اللَّهُ قَدِیرٌ یعنی: علی ان یجعل بینکم و بینهم مودّة وَ اللَّهُ غَفُورٌ یعنی: لمعاصیهم اذا اسلموا: رَحِیمٌ یعنی: بالمؤمنین حیث ادخل اقرباءهم فی دینهم ثمّ رخص اللَّه عزّ و جل فی صلة الّذین لم یعادوا المؤمنین و لم یقاتلوهم و لم یخرجوهم فقال: لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ ای عن برّ الّذین. لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ ای لم یوذوکم بمکة حتی اضطررتم الی الخروج منها أَنْ تَبَرُّوهُمْ فی موضع الخفض بدلا من الّذین و المعنی: لا ینهیکم اللَّه عن ان تبرّوا الّذین لم یقاتلوکم فی الدّین. وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ ای تحسنوا الیهم و تعطوهم ممّا تملکون من طعام و غیره قسطا و الاقساط ان تعطوهم مثل ما یعطون.
مگر از بنی هاشم از اقرباء مأمون یکی را اسهال افتاد. مأمون را بدان قریب دلبستگی تمام بود.
حکایت: شنیدم که هارون‌الرشید خوابی دید بر آن جمله که پنداشتی که جمله دندانهای او از دهان بیرون افتادی به‌یک‌بار، بامداد معبری را بخواند و پرسید که تعبیر این خواب چیست؟ معبر گفت: زندگانی امیرالمؤمنین دراز باد! همه اقرباء تو پیش از تو بمیرد، چنانک کس نماند. هارون‌الرشید گفت: این معبر را صد چوب بزنید که وی این چنین سخن دردناک چرا گفت در روی من، چون جمله قرابات من پیش از من بمیرند پس آنگاه من که باشم؟ خواب‌گزاری دیگر را فرمود آوردن و این خواب با وی بگفت. خواب‌گزار گفت: بدین خواب که امیرالمؤمنین دیده است دلیل کند که امیرالمؤمنین دراز زندگانی‌تر از همه اقربا باشد. هارون‌الرشید گفت: دلیل العقل واحد تعبیر از آن بیرون نشد، اما عبارت از عبارت بسیار فرق است، این مرد را صد دینار فرمود.
از سخنان حکیمان: دوست خویشاوند روح است و اقرباء خویشاوند جسم.
یقول تعالی فهلا اذا بلغت الحلقوم عند النزع وَ أَنْتُمْ یا اقرباء المیت الذین حوله تَنْظُرُونَ الیه متی تخرج نفسه و قیل تنظرون الی امری و سلطانی لا یمکنکم الدفع و لا تملکون شیئا و قیل و انتم تنظرون ان یحلّ بکم ما حلّ به.
وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِیاءَ، من اقرباء، یَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ ای یمنعونهم من عذاب اللَّه، وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِیلٍ. طریق الی الوصول الی الحق فی الدنیا و الجنة فی العقبی قد انسد علیهم طریق الخیر.