اقتناء
معنی کلمه اقتناء در فرهنگ معین
معنی کلمه اقتناء در دانشنامه اسلامی
زکات در اثاث منزل و لباسهای فراهم آمده برای نگهداری و مصرف، مستحب نیست. همچنین در مالی که برای تجارت خریده، لیکن بعد قصد اقتنای آن را کرده است.
اقتناء مستحب
اقتنای زمین، کتابهای علمی و ابزار عبادت مستحب است.
اقتناء عین نجس
اقتنای عین نجس، مانند خون، چنانچه منفعت عقلایی داشته باشد جایز است.
موارد اقتنای حرام
...
معنی کلمه اقتناء در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه اقتناء
این قصیده آنچه بما رسید هشتادودو بیتست، واندرو نودو یک سؤال است چه فلسفی و چه منطقی و چه طبیعی وچه نحوی و چه دینی و چه تاویلی: هر یکی را جوابی بحق داده شد. و آنچه واجب آمد از بسط معانی و شرح اقاویل بی تفصیل، فراز آورده شد و گزارده آمد هم از طریق حکمت فلسفه و هم از سبیل حکمت دین حق. و بدین شرحهاء مفصل و بیانهاء مؤکد و فصلهاء معتمد و مؤکد مرین قصیده را که بر مثال جسدی مهمل و مبدد و مطروح و مرذول و معزول بود، مطرح کرده شد و پراگندهاء او را تالیف داده آمد. و مختار و مشهورو مذکور گردانیدیمش بر مقتضاء التماس امیر بزرگوار نامدار بیدار حقایق جوی دقایق دان معانی طراز سخن شناس علم ورز عدل سیرت احسانگستر حکمت پرور هنرور، اعنی امیر بدخشان عین الدوله زین المله فخرالامة شمس الاعالی ابوالمعالی علی بن الاسد بن الحارث مولی امیر المؤمنین، خدای تعالی ولایت دینی و دنیاوی او را بسلامت عاجل و سعادت آجل پیونداد و توفیقش بر احیاء علم و حکمت و اثبات حق و حقیقت و اعزاز جد و بصیرت بیفزایاد! که من بعمر دراز خویشاندر فراخ زمین خدای سبحانه جز او کسی ندیدم که با اقبال دنیا بوی، آنکس طلب ذخایرعلمی و دفاین دینی و خزاین صدقی (کند)، و فکر این زایل فانی (نکند)، چه هرکس (از) امثال و اکفاء اویند از امرا و سلاطین بموجب دنیا کار کردست، مگر او کز دینا و اقبال روزگار و مساعدت مساعد فلکی و بباطن ملکی و طاعت رعایا و ملک میراثی و ملک جلالی و انقیاد خیل وحشم و خدم باکتساب نام نیکو و اقتناء محامد بسنده کردست، و اعتماد بر اعتقاد درست خویش دارداندر دین، والتجا بفضل خدای سبحانه کردستاندر استبداد، بر دست گرفتن افسار روزگار، و تخلیص مر اهل اظطرار را از نوایب چرخ دوار.
اصحابنا میفرمایند که این اخلاق به غایت مکرّر و مجوّف است. هر بیچارهای که به یکی از این اخلاق ردیئه مبتلا گردد، مدة العمر خائب و خاسر باشد، و بر هیچ مرادی ظفر نیابد. خود روشن است که صاحب حیا از همه نعمتها محروم باشد و از اکتساب جاه و اقتناء مال قاصر، حیا پیوسته میان او و مرادات او مانعی عظیم و حجابی غلیظ شده، همواره بر بخت و طالع خود گریان باشد. گریه ابر را که حیا گفتهاند از اینجا گرفتهاند.
بود از بدویان قوی دل دلاور، تنها بمکّه رفتی و اسیران مسلمان را از مکّه بمدینه بردی وقتی رفته بود بمکّه بطلب اسیران، عناق فاجره را دید و این عناق دوست وی بوده در جاهلیت، آن ساعتی که وی را دید پنداشت که مرثد هم بر سر آنست که در جاهلیت بود گفت: یا مرثد الی البیت. تا بخانه رویم و بیاسای، مرثد گفت: حرّم اللَّه الزنا یا عناق. اللَّه بر ما زنا حرام کرد، عناق گفت اکنون مرا بزنی کن، مرثد گفت تا از رسول خدا بپرسم، چون بمدینه باز آمد گفت یا رسول اللَّه روا باشد که عناق را بزنی کنم؟ رسول خدا جواب نداد و خاموش همی بود تا جبرئیل آمد و این آیت آورد، و قیل استأذن رجل من المسلمین نبی اللَّه فی نکاح ام مهزول و اشترطت له ان تنفق علیه فانزل اللَّه هذه الآیة فی نهی المؤمنین عن ذلک و حرّمه علیهم. بر قول این مفسران که یاد کردیم این تحریم خاص بود بر ایشان که نکاح بغایا طلب میکردند و این خطاب با ایشان رفت نه با همه مردم. در جاهلیت زنا بعادت کرده بودند و بر آن عظیم حریص و مولع شده و خویشتن فا آن داده، و رب العزه دانست که ایشان خویشتن را از آن صیانت نکند مگر بمبالغتی تمام در ردع و زجر هم چنان که در شرب خمر و اقتناء کلاب عظیم حریص بودند تا ایشان را به تهدید و تشدید از آن بار داشت، در کار سفاح و زنا هم بر سبیل زجر و تهدید گفت: مرد زانی بزنی نکند مگر زن زانیه و مشرکه را، و زن زانیه را زناشویی نبندد مگر با مرد زانی و مشرک، یعنی که مرد پلید سزای زن پلید است و زن پلید سزای مرد پلید، هم چنان که جای دیگر گفت: «الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ» و هر چند که صیغت صیغت خبر است امّا مراد باین نهی است، یعنی که زانیات و مشرکات را بزنی مکنید، قول دوم آنست که حکم این آیت منسوخ است، در ابتداء اسلام نکاح زانیه حرام بود بحکم این آیت پس رب العزّه آن را منسوخ کرد بقوله تعالی: «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامی مِنْکُمْ» فدخلت الزّانیة فی ایامی المسلمین، و من زنی بامرأة فله ان یتزوّجها و لغیره ان یتزوّجها و الدلیل علی جواز نکاح الزانیة
وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ آن سگ شکاری بیک مراد خود که بگذاشت، و طبیعت خود که دست بازداشت، تا آن صید خواجه خویش را نگه داشت، لا جرم فریسه وی حلال گشت، و اقتناء وی در شرع جائز، و نجاست و خساست وی در منفعت وی مستغرق، و نیز شایسته قلاده زرین گشت، و پای تخت ملوک. از روی اشارت همیگوید که: