اختیار دادن

معنی کلمه اختیار دادن در لغت نامه دهخدا

اختیار دادن. [ اِ دَ ] ( مص مرکب ) تخییر. مختار کردن. قدرت دادن کسی بر انجام کاری :
کنون مر ترا دادم این اختیار
ازین هر دوبگزین یکی را بکار.فردوسی.وقت ترحم است کنون ای نسیم صبح
کان شوخ اختیار بدست نقاب داد.بیدل.

معنی کلمه اختیار دادن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) مختار کردن کسی را اختیار بخشیدن قدرت دادن کسی را بر انجام کاری .

معنی کلمه اختیار دادن در ویکی واژه

autorizzare

جملاتی از کاربرد کلمه اختیار دادن

آن دسته از هات‎ پلیت‎هایی که دو سطح گرما‎دهی در اختیار دادن به منظور جوش دادن لوله‎های پلاستیکی به کار گرفته می‎شوند. تعداد زیادی از این لوله‎ها قطری بیشتر از 90 سانتیمتر دارند. دو لوله‎های که به هم جوش داده می‎شوند علیه اجاق فشار داده شده تا به دنبال آن لبه‎های آن‎ها نرم شود. به دنبال آن اجاق برداشته شده و این دو لوله به هم فشار داده می‎شوند و اتصال آن‎ها به هم صورت می‎گیرد. این نوع فرآیند را جوش لب به لب می‎نامند.