ذی حیات

معنی کلمه ذی حیات در لغت نامه دهخدا

ذی حیات. [ ح َ ] ( ع ص مرکب ، اِ مرکب ) جاناوَر. جانور. زائلة. دارای حیات. زنده. خداوند زندگی. || ذی حیاتی در اینجا نیست ؛احدی. هیچکس. متنفسی. دیاری. زنده ای. جانداری جنبنده ، پرنده ای پر نمی زند.

معنی کلمه ذی حیات در فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] (ص مر. ) دارای حیات ، زنده ، جاندار.

معنی کلمه ذی حیات در فرهنگ عمید

دارای حیات، زنده، جاندار.

معنی کلمه ذی حیات در فرهنگ فارسی

دارای حیات جاندار جانور .
جانور . دارای حیات .
دارای حیات، زنده، جاندار

معنی کلمه ذی حیات در ویکی واژه

دارای حیات، زنده، جاندار.

جملاتی از کاربرد کلمه ذی حیات

ز عدل او همه اموات ذی حیات شدند به خاک بین که بر او روح را امین بینی
نرفته ذی حیاتی بی شکست خاطر از عالم مسلم کی برآید دانه چون در آسیا افتد؟
داربست‌ها موادی هستند که برای ایجاد تعامل‌های سلولی مطلوب به منظور تشکیل بافت‌های عملکردی جدید برای اهداف پزشکی طراحی شده‌اند. سلولها اغلب روی این ساختارها که قادر به حمایت از ساختار بافت سه بعدی هستند، کشت می‌شوند. داربستها ماتریکس خارج سلولی از بافت مادری را تقلید می‌کنند. آن‌ها معمولاً برای حداقل یکی از اهداف زیر استفاده می‌شوند: حفظ وابستگی سلولی، مهاجرت، تحویل و حفظ سلول‌ها، تأمین عوامل بیوشیمیایی، انتشار مواد مغذی حیاتی سلولی و تولید محصول‌های بیان شده، تأثیرهای مکانیکی و بیولوژیکی خاص برای تغییر رفتار فاز سلولی و… .