دم پخت
معنی کلمه دم پخت در فرهنگ معین
معنی کلمه دم پخت در فرهنگ عمید
معنی کلمه دم پخت در فرهنگ فارسی
نوعی خوراک پلوکه درصافی نمیریزند آبکش نمیکنند
معنی کلمه دم پخت در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه دم پخت
چون اسیری در طریق عشق بودم پخته زآتش سوداش اکنون جوش خامی میزنم
نقش دگر طراز ده آدم پخته تر بیار لعبت خاک ساختن می نسزد خدای را
تا عالم روحی نشود عالم جسمی تا مردم پخته نکند خام درآیی
نکنم بیخودی و خودکامی چون شدم پخته کی کنم خامی؟
توی خورشید و من چون میوه خام به هر دم پختهتر از شیوه تو
اسپانخ خویشم دان با ترش پز و شیرین با هر چه شدم پخته تا با تو بپیوستم
هر گاه نفس کشم دهد بو دم پخت دلم ز آتش او