خیکی. ( ص نسبی ) منسوب به خیک.آنچه در خیک گذارند و حمل کنند. ( یادداشت مؤلف ). - آلوخیکی ؛ آلویی که پس از خشک شدن در خیک میریزند و کمی به آن آب میزنند و نگاه می دارند که مرطوب باشد. ( یادداشت مؤلف ). - پنیر خیکی ؛ نوعی پنیر است که در خیک نگاهداری میشود. ( یادداشت مؤلف ). - روغن خیکی ؛ روغنی که در خیک نگاهداری میشود. ( یادداشت مؤلف ). || در تداول لوطیان ناچیز، پَپِه ، چُلْمَن. ( یادداشت مؤلف ). || قَلب ، غلط. بد. قلابی. نادرست. ناصحیح. ( یادداشت مؤلف ). - خیکی درآمدن ؛قلابی درآمدن چیزی که گمان صحت به آن میرفت.
معنی کلمه خیکی در فرهنگ معین
(ص نسب . ) ۱ - منسوب به خیک ، در خیک نهاده : پنیر خیکی . ۲ - (کن . ) شخص بسیار چاق .
معنی کلمه خیکی در فرهنگ فارسی
(صفت ) منسوب به خیک : پنیر خیکی ( پنیری که در خیک جا دهند ). یا خیکی بالا آوردن . ( خیکی در آوردن ) کار را خراب کردن افتضاح کردن .
معنی کلمه خیکی در ویکی واژه
منسوب به خیک، در خیک نهاده: پنیر خیکی. شخص بسیار چاق
جملاتی از کاربرد کلمه خیکی
فرعون و شدادی شده خیکی پر از بادی شده موری بُده ماری شده وان مار گشته اژدها
نکنی خوک را ز جهل خیال خیکی از شهد ناب مالامال
راه سوی مشرقی جنوبی بود. چون هشت فرسنگ برفتم منزلی بود که آن را ضیقه میگفتند و آن دره ای بود بر صحرا و بر دو جانب او چون دو دیوار از کوه و میانه او مقدار صد ارش گشادگی و در آن گشادگی چاهی کندهاند که آب بسیار برآمده است اما نه آب خوش، و چون از این منزل بگذرند پنج روز بادیه است که آب نباشد. هر مردی خیکی آب برداشت و برفتیم به منزلی که آن را حوضش میگفتند. کوهی بود سنگین و دو سوراخ در آن بود که آب بیرون میآید و همان جا در گودی میایستد آبی خوش و چنان بود که مرد را در آن سوراخ میبایست شد تا از جهت شتر آب بیرون آورند، و هفتم روز بود که شتران آب نخورده بودند و نه علف از آن که هیچ نبود و در شبان روزی یک بار فرود آمدندی از آن گاه که آفتاب گرم شدی تا نماز دیگر و باقی میرفتند و این منزل جاها که فرود آیند همه معلوم باشد چه به هر جای فرو نتوانند آمد که چیزی نباشد که آتش برفروزند و بدان جاها پشکل شتر یابند که بسوزند و چیزی پزند، و آن شتران گویی میدانستند که اگر کاهلی کنند از تشنگی بمیرند و چنان میرفتند که هیچ به راندن کس محتاج نبود و خودروی در آن بیابان نهاده میرفتند با آن که هیچ اثر راه و نشان پدید نبود. روی فرا مشرق کرده میرفتند و جایی بودی که به پانزده فرسنگ آب میبود اندک و شور و جایی بودی که به سی چهل فرسنگ هیچ آب نبودی.
امّا رتبت اولیا هرگز برتبت انبیاء نرسد و اجماع برین منعقد است و آنک ابویزید بسطامی را پرسیدند ازین مسئله گفت مثل آنچه انبیاء عَلَیْهِمُ السَّلامُ داده اند چون مثل خیکی انگبین است آن مقدار که از وی بیرون چکد قطرۀ بود و آن قطره مثل کرامات جمله اولیا بود و آنچه در مشک است مثل آنک پیغمبر ما را بود صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ .
همچو خیکی که پشم ناکنده باشد از رخت و پخت آگنده
دید خیکی پر فتاده روی آب می برد آبش بهرسو با شتاب
ادوارد زاونی شاخیکیان (ارمنی: Էդուարդ Զավենի Շախիկյան؛ زادهٔ ۲۱ سپتامبر ۱۹۵۰) مجسمهساز اهل ارمنستان است.
آن خجش ز گردنش در آویخته گویی خیکیست پراز باد، درو ریخته از بار
زنی از لیث بن سعد سُکُرَّۀ انگبین خواست، خیکی انگبین فرمود، گفت زن اندکی خواست و تو چندین دادی گفت او بقدر حاجت خواست و ما بقدر خویش دادیم.