خریش

معنی کلمه خریش در لغت نامه دهخدا

خریش. [ خ َ ] ( اِ ) خنده ریش. ( ناظم الاطباء ). خنده خریش.( یادداشت بخط مؤلف ). خنده ای که از روی تمسخر و استهزاء و فسوس بود. ( برهان قاطع ). || کسی که از روی استهزا بر وی خنده کنند. ( از برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ). || خراش. برداشتگی پوست از بدن. || ( نف ) خراشنده. چیزی که می خراشد. || کدبانو. خاتون خانه. ( ناظم الاطباء ).
خریش. [ خ ُ ] ( اِ ) پادشاه. || بزرگ. || کدخدا. || کدبانوی خانه. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه خریش در فرهنگ معین

( ~. ) (اِ. ) ریشخند، استهزا.
(خَ ) (اِ. ) خراش .

معنی کلمه خریش در فرهنگ عمید

۱. خراش، خراشیدگی.
۲. ریشخند.

معنی کلمه خریش در فرهنگ فارسی

( اسم ) ریشخند استهزا .
پادشاه یا بزرگ

معنی کلمه خریش در ویکی واژه

خراش.
ریشخند، استهزا.

جملاتی از کاربرد کلمه خریش

وجه خورش من این شکار است گر بازخریش وقت کار است
دوستان تو سراسر ز در خنده و ناز دشمنان تو یکایک زدر گریه خریش
ای کرده مرا خنده خریش همه کس مارا ز تو بس جانا مارا ز تو بس
که بود افتاده بر ره یا حشیش لایق سیران گاوی یا خریش
همچو فرعونی مرصع کرده ریش برتر از عیسی پریده از خریش
چنان بدانم من جای غلغلیجگهش کجا بمالش اول فتد بخنده خریش
مرا ز غیبت خاقانی و خریش چه باک؟ چون او به نزد دل من کم از جوی سنجد