تقسم

معنی کلمه تقسم در لغت نامه دهخدا

تقسم. [ ت َ ق َس ْ س ُ ] ( ع مص ) پراکنده شدن و پراکنده کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد )، یقال : تقسمهم الدهر فتقسموا؛ ای فرقهم فتفرقوا. ( لازم و متعدی است ). ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || پریشان کردن اندوه خاطر کسی را. ( از اقرب الموارد ) : دل نگران شدند و چنانکه عادت مشفقان است تقسم خاطر آورد و اندیشه بهر چیز کشید. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 184 ). که اگر این هجر اتفاق افتد به تقسم خاطر و التقات ضمیر کشد و شادمانگی و بسطت آن گاه مهنا گردد که اتباع و پیوستگان را از آن نصیبی باشد. ( کلیله و دمنه ایضاً ص 296 ).

معنی کلمه تقسم در فرهنگ معین

(تَ قَ سُّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) پراکنده گشتن . ۲ - (مص م . ) پراکنده کردن .

معنی کلمه تقسم در فرهنگ عمید

۱. پراکنده و پریشان شدن.
۲. پراکنده ساختن.
۳. پراکندگی.

معنی کلمه تقسم در فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) بخش شدن پراکنده گشتن . ۲ - ( اسم ) پراکندگی تقسم خاطر . جمع : تقسمات .

معنی کلمه تقسم در ویکی واژه

پراکنده گشتن.
پراکنده کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه تقسم

در چرا افکننده هر چیز، و خود در چرا ناید. پس هر که در چرا و چون شد از طرق سنت بیرون شد، از آنکه ربّ العزّة نه متحائل است در ظنون، نه محاط در افهام، نه متقسم در عقول، نه مدرک در اوهام. شناخته است امّا بصفت و نام. همه ازو بر نشانند و بر پیغام.
روی عن ابی الدرداء: قال رسول اللَّه (ص): «من تکهن او استقسم او تطیر طیرة ترده عن سفره لم ینظر الی الدرجات العلی من الجنة یوم القیامة».
گفت وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ بآنچه گویند بسر زبان که آمنّا کار بر نیاید و مؤمن نشوند تا دل با زبان راست نبود چنانک گفت ربّ العزّه جای دیگر الّذین قالوا آمنّا بافواههم و لم تؤمن قلوبهم جای دیگر گفت و یقولون آمنّا باللّه و بالرّسول و اطعنا ثم یتولّی فریق منهم من بعد ذلک و ما اولئک بالمؤمنین یعنی که منافقان میگفتند بگرویدیم بخدا و به پیغامبران و فرمان برداریم، آن گه برگردند گروهی ازیشان از فرمان برداری پس آن طاعت که بردند، آن گه گفت و ما اولئک بالمؤمنین این منافقان هرگز گرویده نباشند، آن گه در صفت ایشان بیفزود و اذا دعوا الی اللَّه و رسوله تا آنجا که گفت و اقسموا باللّه جهد ایمانهم لئن امرتهم لیخرجنّ. منافقان سوگند یاد میکردند و می‌گفتند مصطفی را اینما کنت نحن معک ان اقمت اقمنا و ان خرجت خرجنا و ان امرتنا بالجهاد جاهدنا. پس اللَّه تعالی دیگر باره ایشان را فضیحت کرد و باطن ایشان را آشکار گردانید گفت قل لا تقسموا طاعة معروفة ای هذه طاعة بالقول و اللّسان دون الاعتقاد فهی معروفة منکم بالکذب. همانست که جایی دیگر گفت و یحلفون باللّه أنّهم لمنکم و ما هم منکم معویة الهذلی صحابی بود گفت «ان المنافق لیصلّی فیکذّبه اللَّه و یصوم فیکذّبه اللَّه و یتصدّق فیکذّبه اللَّه و یجاهد فیکذّبه اللَّه و یقاتل فیقتل فیجعل فی النّار» و عاقبت کار منافقان و ثمره طاعت ایشان در آن جهان آنست که مصطفی گفت: اذا کان یوم القیمة امر باقوام الی الجنّة حتّی اذا نظروا الی نعیمها، و ما اعدّ اللَّه عزّ و جلّ فیها، نودوا ان اصرفوهم عنها فلا حقّ لهم فیها، فیقولون ربنا لو ادخلتنا النّار قبل أن ترینا الجنّة و ما اعددت فیها کان اهون علینا، فیقول هبتم الناس و لم تهابونی، اجللتم الناس و لم تجلّونی، ترکتم للنّاس و لم تترکوا الی، فالیوم اذیقکم الیم عذابی مع ما احرمکم من جزیل ثوابی.
وجه دوم: قسم است بمخلوقات و آن بر چهار ضرب است، یکی: اظهار قدرت را چنانک فرمود وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً هذا و امثاله نبّه العباد علی معرفة القدرة فیها. دیگر: قسم است برستاخیز اظهار هیبت را کقوله: لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ، اقسم بها لیعلم هیبته فیها. سدیگر: قسم یاد میکند اظهار نعمت را تا بندگان نعمت اللَّه را بر خود بشناسند و شکر آن بگزارند، کقوله: وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ. چهارم: قسم است ببعضی مخلوقات بیان تشریف را تا خلق شرف و عزّ آن چیز بدانند که قسم بوی یاد کرده، کقوله: لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ یعنی مکه و کذلک قوله: وَ طُورِ سِینِینَ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ و من ذلک قوله للمصطفی (ص) لعمرک. و هذا علی عادة العرب فانها تقسم بکل ما تستعظمه و ترید اظهار تعظیمه، و قیل کلّ موضع اقسم فیه بمخلوق فالرب مضمر فیه کقوله: وَ النَّجْمِ یعنی برب النجم و رب الذاریات و اشباه ذلک.
روزی زاغ و موش و باخه فراهم آمدند و ساعتی آهو را انتظار نمودند نیامد. دل نگران شدند ,و چنانکه عادت مشفقانست تقسم خاطر آورد ,و اندیشه بهر چیز کشید. موش و باخه زاغ را گفتند: رنجی برگیرد و در حوالی ما بنگر تا آهو را اثری بینی. زاغ تتبع کرد ,آهو را در بند دید ,بر فور باز آمد و یاران را اعلام داد. زاغ و باخه موش را گفتند که: در این حوادث جز بتو امید نتواند داشت ,که کار از دست ما بگذشت ,
و این مثل بدان آوردم تا رای ملک را روشن شود که بدین آواز متقسم‌خاطر نمی‌باید شد. و اگر مرا مثال دهد به نزدیک او روم و بطان حال و حقیقت کار ملک را معلوم گردانم.
المراد بالوجوه، الانفس کقوله عز و جل: «وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ» ای تریدون اللَّه و قال: «کُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ» ای الّا هو. و قال: «وَ یَبْقی‌ وَجْهُ رَبِّکَ» ای و یبقی ربّک و انت تقسم و تقول بوجه اللَّه ترید باللّه، و من هذا الباب‌