تسوق

معنی کلمه تسوق در لغت نامه دهخدا

تسوق. [ ت َ س َوْ وُ ] ( ع مص ) بازار جستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || خرید و فروخت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خرید و فروش کردن قوم. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || خود را بازاری نمودن به خرید و فروخت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : و ممکن است این سخن... در معرض تسوق پیش ضمایر آید. ( کلیله چ مینوی ص 17 ). واگر این بنده ، کتاب از تازی به پارسی برد بدان تسوقی نمی جوید. ( کلیله ایضاً ص 421 ). || خریدن کالا از بازار. ( از متن اللغة ). و رجوع به سوق شود.

معنی کلمه تسوق در فرهنگ معین

(تَ سَ وُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) بازاریابی کردن ، بازارگرمی .

معنی کلمه تسوق در فرهنگ عمید

۱. بازار جستن و خریدوفروش کردن.
۲. بازارگرمی کردن.

معنی کلمه تسوق در فرهنگ فارسی

بازار جستن خرید و فروخت کردن

معنی کلمه تسوق در ویکی واژه

بازاریابی کردن، بازارگرمی.

جملاتی از کاربرد کلمه تسوق

و این مایه معلوم باید کرد که بخل در علوم یا ازقلت بضاعت بود یا از طلب تسوق به نزدیک جهال، یا از خوف آنکه در مکسب فتوری و نقصانی پدید آید. یا از روی حسد؛ و جملگی این انواع قبیح و مذموم است. و بسیار بود که کسی به بخل بر علم خود قناعت ننماید تا بر علم دیگران نیز بخل کند، و ایشان را در افشا و افادت سرزنش و ملامت کند، و از این طایفه بسیار کسان بوده اند که بر تصنیف فاضلی ظفر یافته اند و آن را از مستفیدان بازداشته و اثرش مدروس گردانیده، و این خلق منافی مودت و موجب انقطاع أطماع اصدقا باشد.
و عن حذیفة قال قال رسول اللَّه (ص): اول الآیات: الدخان و نزول عیسی بن مریم و نار تخرج من قعر عدن تسوق الناس الی المحشر.
إِلی‌ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ ای مرجع العباد الی حیث امر اللَّه امّا الی جنّة و امّا الی نار و امّا الی علیّین و امّا الی سجّین، و قیل: تسوق الملائکة روحه الی حیث امرهم اللَّه.
وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ بالرّیح الّتی زلزلتهم و بالجنود من الملائکة فکبّرت الملائکة فی عسکرهم، فلمّا سمعوا التّکبیر قالوا: قد بدا محمد بالسحر فانصرفوا لا یلون علی شی‌ء. و روی عن عائشة قالت: خرجت یوم الاحزاب استروح الاخبار فاذا انا برجل یقول: لبّث رویدا یلحق الهیجا جمل، فاذا اسید بن خضیر و اذا امرأة تسوق بعیرا فقلت: ما الخبر؟ فقالت: ردّ اللَّه الّذین کفروا بغیظهم لم ینالوا خیرا، و رسول اللَّه لم یمت فانزل اللَّه تعالی علی لسانها الایة.
لاجرم همه را بجانب او سکون و استنامت حاصل آمده بود، و در عرصه و لا و هوا و طایفه ای از مشاهیر ایشان که هر یک فضلی وافر و ذکری سایر داشتند بمنزلت ساکنان خانه وبطانه مجلس بودند، چون قاضی محمد عبدالحمید اسحق، و برهان الدین عبدالرشید نصر، و امامان: علی خیاط، صاعد میهنی، عبدالرحمن بستی، و محمد سیفی، محمد نسابوری و محمد عثمان بستی، مبشر رضوی ادیب، عبدالرحیم اسکافی، عبدالحمید زاهدی، محمود سگزی، فاخر ناصر، سعید باخرزی، در بعضی اوقات: محمد خبازی، محمود نشابوری، رحم الله الماضین منهم و اطال بقاءالغابرین؛ و من بنده را بر مجالست و دیدار و مذاکرات و گفتار ایشان چنان الفی تازه گشته بود و بمطالبت و مواظبت بر کسب هنر آن میل افتاده که از مباشرت اشغال و ملابست اعمال اعراض کلی می‌بود. و غایت نهمت بران مقصور داشتمی که یکی را از ایشان دریافتمی و ساعتی او موانست جستمی، و آن را سرمایه سعادت و اقبال و دولت شناختمی؛ و ممکنست که این سخن در لباس تصلف بر خواطر گذرد، و در معرض تسوق پیش ضمایر آید، اما چون ضرورت انصاف نقاب حسد از جمال خویش بگشاید، و در آیات براعت و معجزات صناعت که این کتاب بر ذکر و اظهار بعضی ازان مشتمل است تاملی بسزا رود؛ شناخته گردد تا در تحصیل همتی بلند نباشد، و رنج تعلم هرچه تمامتر تحمل نیفتد، در سخن، که شرف آدمی بر دیگر جانوران بدان است، این منزلت نتوان یافت .
قوله: فَالزَّاجِراتِ زَجْراً» یعنی الملائکة تزجر السّحاب و تسوقه الی حیث امر اللَّه.
لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ و منعهم من العذب، وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ ای الکفّار جند للاصنام یغضبون لها و یحضرونها فی الدنیا هی لا تسوق الیهم خیرا و لا تستطیع لهم نصرا. و قیل: هذا فی الآخرة یؤتی بکلّ معبود من دون اللَّه و معه اتباعه الّذین عبدوه کأنّهم جند محضرون فی النّار.
اما مشغول بودن این کس به فقه و خلاف و کلام و ادب، همچون بیمار باشد که چیزی خورد که در علت وی زیادت کند که بیشتر از این علمها تخم حسد و ریا و مباهات و معادات و رعونت و تسوق و تکبر و طلب جاه در دل افکند و هر چند که بیشتر خواند، آن در دل محکمتر می شود چون مخالطت با قومی دارد از متفقهه که بدان مشغول می دارد و چنان شود که اگر وقتی خواهد که از آن راه توبه کند بر وی دشوار آید و نتواند.
روی حذیفة بن اسید الغفاری قال: اطّلع النبی (ص) علینا و نحن نتذاکر، فقال ما تذکرون؟ قلنا نذکر السّاعة، قال انّها لن تقوم حتی تروا قبلها عشر آیات: فذکر، الدّخان، و الدجال، و الدابة، و طلوع الشمس من مغربها، و نزول عیسی بن مریم، و یأجوج و مأجوج، و ثلاثة خسوف: خسف بالمشرق، و خسف بالمغرب، و خسف بجزیرة العرب، و آخر ذلک نار تخرج من الیمن، تطرد النّاس الی محشرهم، و یروی نار تخرج من قعر عدن، تسوق الناس الی المحشر، و قیل یدعوهم اسرافیل من صخرة بیت المقدس، و هو قوله: «وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ» یقول: ایتها العظام النخرة و الاوصال المتفرقة، و اللحوم المتمزقة، و الشعور السّاقطة.
رسول خدا (ص) چون دانست که ما حدیث قیامت میکنیم، گفت: رستاخیز پدید نیاید، و قیامت برنخیزد تا نخست ده آیت به بینند. ده نشان از نشانهای قیامت دخان است و دجال و دابه و طلوع الشمس من مغربها و نزول عیسی و یأجوج و مأجوج و سه خسف یکی بمشرق یکی بمغرب یکی بجزیره عرب، دهم نار تخرج من الیمن تطرد الناس الی محشرهم، و یروی نار تخرج من قعر عدن تسوق الناس الی المحشر، و یروی فی العاشرة ریح تلقی الناس فی البحر.