افاعیل
معنی کلمه افاعیل در فرهنگ معین
معنی کلمه افاعیل در فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] = فعل
معنی کلمه افاعیل در فرهنگ فارسی
معنی کلمه افاعیل در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه افاعیل
در آثار پس از اسلام، اگر چه برای توصیف وزن شعر از افاعیلِ عروض استفاده میشد، اما برای اشاره به وزن موسیقی از اتانین استفاده میشد. برای نمونه فرصتالدوله شیرازی در رسالهٔ بهجت الروح چند تصنیف مختلف را شرح دادهاست و وزن آنها را با کمک اتانین نگارش کردهاست. در آثار فارابی فقط از اتانین برای توصیف ضرب موسیقی استفاده شده و از افاعیل تنها برای عروض (وزن شعر) استفاده شدهاست. اما در رساله شرفیه برای اولین بار اتانین و افاعیل همزمان برای توصیف ضرب موسیقی به کار رفتهاند.
و از اینجا معلوم شود که حکمت مدنی، و آن این علم است که مقاله مشتمل بر اوست، نظر بود در قوانینی کلی که مقتضی مصلحت عموم بود از آن جهت که به تعاون متوجه باشند به کمال حقیقی. و موضوع این علم هیأتی بود جماعت را که از جهت اجتماع حاصل آید و مصدر افاعیل ایشان شود بر وجه اکمل.
از حضرت جلت خطاب آمد که: زنهار اگر او را با پرکهای ضعیف «و خلق الانسان ضعیفاً» بینید بچشم حقارت درو منگرید اگرنه افاعیل ما را منکرید و بپر و بال ملکی خویش مغرور مشوید که بحقیقت پر و بال او ماییم و جز ما پر و بال او را نشاییم که «وحملنا هم فی البر و البحر». او ببرما میپرد زان بپر ما میپرد.
و اگر سالی ارتفاع کم باشد یا خشک سال بود و بارانها نیاید بار بر دل ننهد و بجهت روزی غمناک نشود و بحرص مال کفران نعمت حق نکند و بدل و زبان انکار و اعتراض برا افاعیل حق نکند و بیندیشد که دران حکمتها باشد و برضا و تسلیم پیش آید و روزی از خدای داند وکم از گنده پیری نباشد.
در افاعیل و در مفاع و فعول گفته دایم به جای فضل فضول
چون صاحب دولت صاحب بصیرت بنور ارائت حق که «سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم» آیات حق را که نتیجه افاعیل اوست در آینه نفس خویش مشاهده کند و این قالب که جهان کوچک است و نبود پس ببود ساخته و پرداخته حق شناسد و روح را بخلافت در وی بر کار کرده حق داند و بیند که چون تصرف روح از وی منقطع میشود این قالب بر جای قایم نمیماند میافتد و خراب میشود یقین شناسد که در عالم بزرگ که جهان است صانعی فاعلی میباید که بر کار بود تا از نتیجه افاعیل او چندین احوال و آثار مختلف پدید میآید و صنعتهای بدین لطیفی آشکارا میشود که اگر متصرفی قادر کامل حکیم در وی بر کار نبودی چنین قایم نبودی و نماندی و هر وقت که تصرف قدرت قادر از ان منقطع شود در حال فرو افتد و خراب گردد و از وی اثر نماند. درین مقام حقیقت «من عرف نفسه فقد عرف ربه» روی نماید و سر «و فی انفسکم افلا تبصرون» کشف افتد.
وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ العذب و الاجاج و قیل بحر فارس و بحر الروم. و قیل العذب: جیحان و سبحان و دجلة و الفرات و النیل و الاجاج سائر البحار جعل اللَّه تعالی بینهما حاجِزاً ای مانعا، بلطیف قدرته علی وجه لا یشاهد و لا یعاین، یمنع اختلاط احدهما بالآخر أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ یفعل ما یشاء من هذه الافاعیل بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ لانّهم لا یستدلّون فیعلموا.
«قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ» ای نجتهد فی طلبه من ابیه، اصله من راد یرود اذا جاء و ذهب، «وَ إِنَّا لَفاعِلُونَ» ما امرتنا به، این لفاعلون آنست که عرب گویند نزلت بفلان فاحسن قرءانا و فعل و فعل یکنون بهذه اللّفظة عن افاعیل الکرم، و یقولون غضب فلان فضرب و شتم و فعل و فعل یکنون عن افاعیل الاذی. قیل اراد یوسف بذلک تنبیه یعقوب علی حال یوسف. و قیل امره اللَّه بذلک.
پس فاعل و قادر و صانع مطلقا حضرت خداوندی را شناسد و روح را بنیابت و خلافت حق در عالم صغری که قالب میخوانند بر کار کرده حق داند و افاعیل حق از دو نوع داند: یکی بواسطه شخص انسانی که خلیفه حق است و یکی بیواسطه. آنچ بواسطه است هم دو قسم است: یکی در عالم صغری دوم در عالم کبری آنچ در عالم صغری است و آن قالب انسان است بواسطه روح است و آلات و ادوات نفسانی روح چون نفس نامیه و نفس حیوانی و قوای بشری و اما آنچ در عالم کبری است که جهاین میخوانند بواسطه روح است و آلات و ادوات نفسانی چانک گفتیم. و جسمانی چون حواس پنجگانه و جوارح و اعضا. این حرفتها و صنعتها که ظاهر میشود از آدمی نتیجه آن افاعیل است و اما آنچ بیواسطه شخص انسانی است از افاعیل حق آن است که نتیجه آن در آفاق و انفس ظاهر میشود. اما در آفاق آسمانی بدین بلندی آراسته بدان کواکب درخشان که «وزیناها للناظرین» و از عکس آن کواکب در خاک تیره چندین گلها ولالهها وآبهای روشن وانواع اشجار و ازهار و اثمار و نبات و حیوان و عناصر مفرد و مرکب و معادن و غیر آن که «ان فی خلق السموات والارض و اختلاف اللیل و النهار و الفلک التی تجری فیالبحر...» الایه. و اما در انفس از یک قطره آب شخصی بدین ظریفی باسمع و بصر و کلام و جوارح و اعضای بدین لطیفی پدید آورده که «انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج بنتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا».
و گفتند تاثیرات مختلف الافاعیل از اجرام عالی سماوی سوی مرکز فرود آینده است، و بودش کاینات فاسدات طبیعی از جواهر و نبات و حیوان بدان تاثیرات است. و از آن تاثیرات بهری آنست که آنرا بازداشت نیست، و آن تاثیرات کلی است، کهاندر جزویات زمین چیزی نیست که مر آن را دفع شاید کردن، چو ابرها و بارانها و رعدو برق و صاعقه و زلزله و سموم که بیفتد و آنرا حیلتی نیست. و اما از جزویات زمینی چیزها هست که آن از اجرام علوی فعلهاء طبیعی یافتست، که بدان چیزها را از فعل طبیعی او باز توان داشتن بمخالفت، چنانک چو مشک رااندر میان زیره نهند، بوی مشک را باز دارد؛ یا بموافقت، چنانک چون سنگ مقناطیس را بانگبین و سیر بیالایند، آهن را نکشد و از خاصیت خویش باز ماند؛ و همچنین تاثیراتی که بجسد مردم خواهد رسیدن از علتهاء جسدی، چو مردم آنرا بشناسند که چه خواهد بودن از حوادث، بتواند که مر آنرا بخلاف آن دفع کند.