اضیق. [ اَض ْ ی َ ] ( ع ن تف ) تنگ تر. دشوارتر. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). - امثال : اضیق من النخروب . اضیق من تسعین . اضیق من خُرت الابرة. اضیق من زج . اضیق من سم الخیاط. اضیق من ظل الرمح . ( فرائدالادب المنجد ). اضیق من مبعج الضّب . ( یادداشت مؤلف ).
معنی کلمه اضیق در فرهنگ معین
(اَ ض ِ ) [ ع . ] (ص تف . ) تنگ تر، دشوارتر.
معنی کلمه اضیق در ویکی واژه
تنگ تر، دشوار
جملاتی از کاربرد کلمه اضیق
«فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ» ای هیّأ اسبابهم و او فی الکیل لهم و حمل لهم بعیرا و حمل باسم بنیامین بعیرا ثمّ امر بسقایة الملک فجعلت «فِی رَحْلِ أَخِیهِ» بنیامین بغیر علمه. و قیل کان ذلک بتقریر منه و توطین نفس علی ما نسب الیه من السّرقة، و السّقایة و الصّواع فی السّورة واحد و هو الملوک الفارسی و کانت من فضّة منقوشة بالذّهب اعلاه اضیق من اسفله کانت العجم تشرب به. و قیل کان کأسا من ذهب مرصّع بالجواهر کان یوسف یشرب منه فجعله مکیالا لعزّة الطعام حتّی لا یکال بغیره. قال النقّاش: السّقایة و الصّواع شیء واحد اناء له رأسان فی وسطه مقبض کان الملک یشرب من رأس فیسمی سقایة و یکال الطعام بالرأس الآخر فیسمّی صواعا. قال و کان الصّواع ینطق بمقدار ما کیل به باحسن صوت یسمع النّاس به، ثمّ ارتحلوا و امهلهم یوسف حتّی انطلقوا.
عمار جواب داد: «ترکتها و هی اضیق علی اهلها من الخاتم». چون بنزدیکی مدینه رسیدند پیر زنی را دیدند با چند سر گوسپند که بچرا داشت، و آن گریستن معاذ دید و ذکر محمد (ص) که بسیار میکرد، پیر زن گفت: یا عبد اللَّه! امّا محمّدا فلم اره، و لکن رأیت ابنته فاطمة (ع) تبکی و تقول: «یا ابتاه الی جبرئیل تنعاه! انقطعت عنّا اخبار السّماء! یا ابتاه لا ینزل الوحی الینا من عند اللَّه ابدا! و رأیت علیا یبکی، و یقول: یا رسول اللَّه. و رأیت الحسن و الحسین (ع) یبکیان و یقولان: و اجدّاه، و اجدّاه.
درک هفتم هاویه است و هی الّتی تهوی باهلها ای تهلکهم. و قیل من الهوّة و هی الوهدة العظیمة، این درک هفتم درک اسفل است جای منافقان کفار، چنانک رب العزّه گفت: «إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ» و از عظیمی و صعبی که این هاویه هست ربّ العالمین در وصف آن مبالغت کرد گفت: «فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ وَ ما أَدْراکَ ما هِیَهْ نارٌ حامِیَةٌ» گفتهاند که این هفت درک دوزخ زیر همه مخلوقاتست و اضیق المواضع آنست، یقول اللَّه تعالی: «وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَکاناً ضَیِّقاً». و گفتهاند که هیأت و شکل عالم بر مثل صنوبر است، هر چه بالاتر، آن فراختر و هر چه زیرتر، آن تنگ تر. عرش عظیم بالای مخلوقاتست، لا جرم فراخ تر همه مخلوقاتست و دوزخ زیر مخلوقات، لا جرم تنگ ترین همه جایهاست. و یروی فی بعض الاخبار انّ الارض علی قرنی الثّور و قوائم الثّور علی ظهر الحوت و الحوت علی الثّری و الثّری علی الصّخرة و الصّخرة علی النّار مطبقة و هذه الصّخرة اسمها سجّین و عندها تکون کبت اهل النّار و ارواح اهل الشّقاوة.
قلنا اللَّه و رسوله اعلم، قال قال ربکم حین استوی علی عرشه و نظر الی خلقه: عبادی انتم خلقی و انا ربکم، ارزاقکم بیدی، فلا تتعبوا فیما تکفلت لکم به اطلبوا ارزاقکم منی و الیّ فارفعوا حوائجکم، أ تدرون ما ذا قال ربکم؟ قال عبدی انفق الیک انفق، وسع اوسع علیک، لا تضیق فاضیق علیک، لا تقتر فیقتر علیک، لا تعسّر فیعسّر علیک یا زبیر ان اللَّه یحب الانفاق و یبغض الاقتار، و ان السخاء من الیقین و البخل من الشک، و لا یدخل النار من انفق، و لا یدخل الجنّة من امسک یا زبیر ان اللَّه یحب السخاء و لو بشق تمرة و یحب الشجاعة و لو بقتل حیّة او عقرب.
سپه نمود بتیر و بتیغ جنبش و آمد ور از چشمه سوزن زمین ماریه اضیق
روحی الیک بکلها قد اجمعت اضیق السجون معاشرة الاضداد