معنی کلمه اصفاد در لغت نامه دهخدا
اصفاد. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ صِفاد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ِ صفاد، بمعنی بندیا قید یا غل. ( قطر المحیط ). زنجیرها و قیدها. ( غیاث ). بندها که بر پای نهند. ( لغت خطی ). دوالها و زنجیرها که به آن اسیر را بندند. ( آنندراج ) :
نک شیاطین کسب و خدمت میکنند
دیگران بسته به اصفادند و بند.مولوی.و رجوع به صفاد شود. || ج ِ صَفَد، بمعنی عطا و وثاق. ( قطر المحیط ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 64 ). بخششها. ( از لطایف و منتخب ) ( غیاث ). و رجوع به صفد شود.