اصفاد

معنی کلمه اصفاد در لغت نامه دهخدا

اصفاد. [ اِ ] ( ع مص ) بستن. محکم کردن. ( از قطر المحیط ). محکم کردن و قید نمودن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). بند سخت برنهادن. ( آنندراج ).سخت بند برنهادن. ( لغت خطی ). || اصفاد کسی را؛ بخشیدن وی را مالی یا بنده ای. ( از قطر المحیط ). عطا دادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). مال یا برده بخشیدن کسی را. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
اصفاد. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ صِفاد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ِ صفاد، بمعنی بندیا قید یا غل. ( قطر المحیط ). زنجیرها و قیدها. ( غیاث ). بندها که بر پای نهند. ( لغت خطی ). دوالها و زنجیرها که به آن اسیر را بندند. ( آنندراج ) :
نک شیاطین کسب و خدمت میکنند
دیگران بسته به اصفادند و بند.مولوی.و رجوع به صفاد شود. || ج ِ صَفَد، بمعنی عطا و وثاق. ( قطر المحیط ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 64 ). بخششها. ( از لطایف و منتخب ) ( غیاث ). و رجوع به صفد شود.

معنی کلمه اصفاد در فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . )۱ - بند سخت برنهادن . ۲ - عطا دادن .

معنی کلمه اصفاد در فرهنگ عمید

۱. بند کردن، کسی را زندانی کردن.
۲. عطا دادن، بخشیدن چیزی به کسی.

معنی کلمه اصفاد در ویکی واژه

بند سخت برنهادن.
عطا دادن.

جملاتی از کاربرد کلمه اصفاد

نک شیاطین کسب و خدمت می‌کنند دیگران بسته باصفادند و بند
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً الایة من خلقه لجهنّم متی یستوجب الجنان؟! و من اهله للسّخط انّی یستحق الرّضوان؟ فهم الیوم فی جحیم الجحود، معذبین بالهوان و الخذلان، ملبّسین ثیاب الحرمان، و غدا فی جحیم الحرقة مقرّنین فی الاصفاد، سرابیلهم من قطران. لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها معانی الخطاب کما یفهمها المحدّثون، و لیس لهم تمییز بین خواطر الحق، و هواجس النّفس، و وساوس الشیطان. وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها شواهد التّوحید و علامات الیقین، فلا ینظرون الّا من حیث الغفلة، و لا یسمعون الا دواعی الفتنة، و قیل: لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها شواهد الحق، وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها دلائل الحقّ، وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها دعوة الحق. أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ لان الانعام رفع عنها التکلیف، فان لم یکن لها وفاق الشرع فلیس منها ایضا خلاف الامر: