اشقیاء. [ اَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ شقی که بمعنی بدبخت است. ( غیاث ) ( آنندراج ). ج ِ شقی. ( دهار ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 62 ). بدبختان : تا روز اولت چه نوشته ست ، بر جبین زیرا که در ازل سعدایند و اشقیا.سعدی. || مجازاً، گناهکاران : پرده از روی لطف گو بردار کاشقیا را امید مغفرتست.سعدی.
قوله تعالی: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ» مخفف قرائت ابن کثیر است و ابو عمرو و یعقوب و عاصم و مشدّد قراءت باقی، «وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ» یعنی اللّوح المحفوظ یمحو منه ما یشاء و یثبت منه ما یشاء میگوید لوح محفوظ که اصل کتابها است و مایه نسختها بنزدیک اوست، محو و اثبات میکند چنانک خود خواهد. قومی گفتند آیت بر عموم است و تخصیص در آن نیست، سعادت و شقاوت و اجل و رزق و حیاة و موت و غیر آن محو و اثبات بر همه میرود، و دلیل برین قول عمر خطاب است رضی اللَّه عنه که گفت: الهی ان کنت کتبتنی شقیّا فامحنی و اکتبنی سعیدا فانّک قلت یمحو اللَّه ما یشاء و یثبت. و همچنین روایت کنند از عبد اللَّه مسعود که گفت: اللّهم ان کنت کتبتنی فی السّعداء فاثبتنی فیهم و ان کنت کتبتنی فی الاشقیاء فامحنی من الاشقیاء و اثبتنی فی السّعداء فانک تمحو ما یشاء و تثبت و عندک امّ الکتاب.
و باعث این صفت خبیثه، یا عداوت است، یا تکبر و حقیر شمردن آن شخصی که استهزاء به او می شود و بسا باشد که باعث بر آن، مجرد قصد خندیدن و به نشاط آوردن بعضی از اهل دنیا باشد، از راه طمع در کثافات دنیویه ایشان و اخذ پاره ای از فضول اموال حرام آنها و چه شک و شبهه در اینکه این عمل، شیوه اراذل و اوباش، و صفت پست ترین افراد انسان است و صاحب این عمل را از دین و ایمان خبری، و از انسانیت و مردی اثری نیست قلاده جوانمردی و آزادگی را از گردن خود برداشته و دیده مردمیت و آدمیت را به خاک بی شرمی انباشته نفس رذل خبیث خود را به این راضی نموده که کلمات دروغی چند برهم بندد که به واسطه آن نامردی دیگر بخندد و طبع پست او به این تن درداده که با صورت و دست خود اعمال چند به جا آورد که به جهت آن دونی چند به نشاط آیند پرده حیا و مروت خود را در برابر مردمان می درد و عیوب مسلمانان و نقص ایشان را تقلید می کند و افعال نیکان و اخیار را مضحکه اشقیاء و اشرار می نماید.
و امّا الخلاص فی دار الاشقیاء فما روی ابو هریرة ان النبی (ص) قال: «اذا قال المؤذن: اللَّه اکبر اللَّه اکبر، غلّقت ابواب النیران السبعة، و اذا قال: اشهد ان لا اله الّا اللَّه فتحت ابواب الجنان الثمانیة، و اذا قال: اشهد انّ محمدا رسول اللَّه، اشرقت علیه الحور العین: و اذا قال: حیّ علی الصّلاة، تدلت ثمار الجنة له، و اذا قال: حیّ علی الفلاح قالت الملائکة: افلحت و افلح من اجابک، و اذا قال: اللَّه اکبر اللَّه اکبر، قالت الملائکة کبّرت کبیرا و عظمت عظیما، و اذا قال: لا اله الّا اللَّه قال اللَّه تعالی له: حرّمت بدنک و بدن من اجابک علی النار.
پس رب العالمین ایشان را دروغزن کرد، گفت: قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً یا محمد گوی ایشان را که بآنچه میگویید پیمانی دارید از حق جل جلاله؟ اگر دارید اللَّه پیمان خود نشکند، پس ایشان را دیگر باره دروغ زن کرد گفت: أَمْ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ این ام در موضع بل است، یعنی شما بر خدای عز و جل چیزی میگویید که ندانید. ابن عباس گفت روز قیامت که ایشان را در دوزخ چهل سال عذاب کرده باشند هر روزی را از آن چهل روز سالی، خازنان دوزخ گویند: «یا معشر الیهود أما انقضت الایام التی قلتم فی دار الدنیا؟ قالوا ما ندری. قالت الخزّان فقد عذّبناکم مقدار اربعین سنة، یا معشر الاشقیاء، فبم تخرجون منها، قالوا کیف نخرج و انت خازن جهنم، فیقول لهم أ کنتم اتخذتم عند اللَّه عهدا بل کذبتم و انتم فیها خالدون » آن گه ایشان را جواب داد «بَلی مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً» این بلی بمعنی آری است میگوید آری آنچه ایشان میگویند که نیست هست. «مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً...» هر که یدی کند یعنی شرک آرد «وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ» ای أحاط عمله به فمات علی کفره و در آن شرک و کفر خویش بمیرد. نافع تنها خطیئاته خواند بر لفظ جمع. فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ ایشان در دوزخ شوند و جاوید در آن بمانند. این همانست که جایی دیگر گفت «وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ». و مصطفی ع آتش دوزخ را صفت کرده و گفته
در آن زمان که از این عاریت سرا رفتم سوی جحیم بر خیل اشقیاء رفتم
و در دیگر آیت باین قول معنی آنست که: نیکبختان جاوید در بهشت باشند إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ من قدر مکث المعذبین فی النّار من الموحدین من لدن دخولها الی ان دخلوا الجنّة، مگر قومی از موحّدان که مدتی در آتش باشند و خداوند تو خواست که ایشان را بیرون آرد و ببهشت فرستد فهؤلاء لم یشقوا شقاء من یدخل النار علی التابید و لا سعدوا سعادة من لا تمسّه النّار. و فی ذلک ما روی عن ابن عباس قال: قوم من اهل الکبائر من اهل هذه القبلة یعذّبهم اللَّه بالنار ما شاء بذنوبهم ثم یأذن لهم فی الشفاعة فیشفع لهم المؤمنون فیخرجهم من النار فیدخلهم الجنة فسماهم اشقیاء حین عذّبهم فی النار. فقال: فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ حین اذن لهم فی الشفاعة اخرجهم من النّار و ادخلهم الجنّة و هم، هم قال: وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا یعنی بعد الشقاء الّذی کانوا فیه فَفِی الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها (ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ) إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ یعنی الّذین کانوا فی النّار. قولی دیگر گفتهاند که آسمانها و زمین آسمان دنیا و زمین دنیا است و «الا» بمعنی سوی است چنان که کسی گوید لو کان معنا رجل الا زید یعنی سوی زید لقاتلنا، اگر با ما مردی بودی بیرون ازین زید ما قتال کردیمی همچنین معنی آیت آنست که ایشان جاوید در آن باشند ما دام که این آسمانها و زمین بر پای است که نهایت دیدار شما است که از ابد خود همین دیدید بیرون از آن ابد جاودانه که در علم ما است و بخواست ما است که علم مخلوق بدان نرسد و هرگز منقطع نشود. و قال قتادة: تبدل هذه السماء و هذه الارض فالمعنی: خالدین فیها ما دامت السماوات تلک السماء و تلک الارض المبدلتان من هاتین.
و قال الکلبی و الضحاک هذا خاص لاهل طاعته من الفریقین یدلّ علیه قراءة ابن عباس و ما خلقت الجن و الانس من المؤمنین الا لیعبدون ثم قال فی آیة اخری لغیر المؤمنین: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ و قیل معناه و ما خلقت السعداء من الجن و الانس الا لعبادتی و الاشقیاء الا لمعصیتی و هذا معنی قول زید بن اسلم قال هم علی ما جبلوا علیه من الشقاء و السعادة و قیل لم یخلقهم لعبادة خلق جبلّة و اجبار و انّما خلقهم لها خلق تکلیف و اختبار فمن وفّقه و سدّده اقام العبادة التی خلق لها و من خذله و طرده حرمها و عمل بما خلق لها کقول النبی (ص): اعملوا فکلّ میسّر لما خلق له و قیل معناه ما خلقت الجن و الانس الا لیکونوا عبادا لی و مثله قوله: إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً و قال مجاهد معناه الا لیعرفونی و لو لم یخلقهم لم یعرف وجوده و توحیده. دلیله قوله: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ و قیل معناه الا لیخضعوا لی و یتذلّلوا و معنی العبادة فی اللغة التذلّل و الانقیاد و کلّ مخلوق من الجن و الانس خاضع لقضاء اللَّه متذلّل لمشیّته لا یملک احد لنفسه خروجا عما خلق علیه.
با وجود اینکه طالب سعادت، باید در هر حالی در فکر تحصیل آن باشد، و صفات بد را که از جمله آنها طول امل است، از خود زایل کند، و به عمری که از برای او مقرر شده راست راضی بوده باشد، و همیشه به قدر امکان در فکر تحصیل کمال، و خلاصی از زندان دنیای غدار، و قطع علاقه از لذات دنیه، و میل به حیات ابدیه، روز و شب در اکتساب کمالات، و مناجات با حضرت خالق الارباب بوده، تا از قفس طبیعت مستخلص، و به اوج عالم حقیقت پرواز نماید و از برای او موت ارادی، که منشأ حیات طبیعی است حاصل گردد و در این وقت مشتاق مرگ می شود، و از تقدیم و تأخیر آن روا ندارد نه او را به این ظلمتکده که منزل اشقیاء و فجار، و مسکن شیاطین و اشرار است میلی، و نه این زندگانی فانی را در نظر او اعتباری و وقعی است خاطرش به عالم اعلی متعلق، و دلش به مصاحبت مجاوران حرم قدس شائق، همیشه بساط قرب حق را جویا، و زبان حالش به این مقال گویاست.
کز کرب و بلا بهار عمرت چون شد ز جفای اشقیاء دی
قوله: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً»، ابو بکر واسطی این آیت بر خواند و گفت: اظهر الالوان و خلق الخلق لیظهر وجوده فلو لم یخلق لما عرف انّه موجود و لیظهر کمال علمه و قدرته بظهور افعاله المتقنة المحکمة و لیظهر آیات الولایة علی الاولیاء و آیات الشقاوة علی الاشقیاء. گفت خداوند ذو الجلال قادر بر کمال بجلال و عزت خویش و کمال قدرت خویش کاینات و محدثات در وجود آورد تا هستی وی بدانند و خداوندی وی بشناسند، و از صنع وی بکمال علم و قدرت وی دلیل گیرند، و چنان که علم وی بایشان رفته نشان دوستی بر دوستان پیدا کرده و رقم دشمنی بر دشمنان کشیده ایشان را از کتم عدم در وجود آورد بر وفق علم خویش که وی در ازل دانست که خلق را آفریند خواست که خلق وی با وفق علم وی برابر آید. داود پیغامبر در مناجات خویش گفت: الهی جلال لم یزل منعوت بنعت کمال موصوف بصفت استغناء از همه مستغنی و بنعت خود باقی، نه ترا بکس حاجت و نه ترا از کسی یاری و معونت، این خلق چرا آفریدی؟ و در وجود ایشان حکمت چیست؟ جواب آمد که یا داود «کنت کنزا مخفیّا فاجبت ان اعرف».