معنی کلمه اسرافيل در لغت نامه دهخدا
اسرافیل. [ اِ ] ( اِخ ) جامی در نفحات الانس آرد: حضرت اسرافیل از قدیمان است و شیخ الاسلام گفته که وی از پیران ذوالنون مصری است. از مغرب بوده و بمصر رسیده بود. وی را سخنان بسیار است در زهد و توکل و معاملات نیکو. شیخ الاسلام گفت فتح شنجرف بمصر شد از ششصد فرسخ برای سؤال به [ نزد ] اسرافیل رفت چون فرصت یافت پرسید از وی : هل یعذب الاشرار قبل الزلل ؟ گفت مرا صبر ده سه روز. روز چهارم گفت مرا جواب دادند اگر روا بودی ثواب پیش از عمل هم روا بود عذاب پیش از زلل. این بگفت و زعقه ای بزد و درشورید. پس از آن سه روز بزیست و برفت. شیخ الاسلام گفته که آن سه روز درنگ خواستن آن بود اگر در وقت جواب دادی در وقت برفتی. ( نفحات الانس چ نولکشور ص 25 ).