استحیاء

معنی کلمه استحیاء در لغت نامه دهخدا

استحیاء. [ اِ ت ِح ْ ] ( ع مص ) شرم داشتن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ). باک داشتن. حیا داشتن. شرمندگی. خجلت. خجل. شرم. حیا کردن. استحاء. || زندگی خواستن. || زنده گذاشتن. ( زوزنی ). استبقاء. زنده داشتن. واگذاشتن. زنده و باقی گذاشتن. ( منتهی الارب ): فلما جأهم بالحق من عندنا قالوا اقتلوا ابناءالذین آمنوا معه و استحیوا نسأهم و ما کیدالکافرین الا فی ضلال. ( قرآن 25/40 ).

معنی کلمه استحیاء در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) شرم داشتن ، شرم کردن .
( ~. ) [ ع . ] (مص م . ) زنده نگه داشتن .

معنی کلمه استحیاء در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی یَسْتَحْیِی: شرم می کند - زنده نگه می دارد (کلمه استحیاء در عبارت "یَسْتَحْیِی نِسَاءَهُمْ" به معنای طلب حیات و زندگی است ، ممکن هم هست معنای آن این باشد که با زنان شما کارهائی میکردند ، که حیاء و شرم از ایشان برود )
معنی یَسْتَحْیُونَ: زنده می گذارند - زنده نگه می دارند (کلمه استحیاء در عبارت "یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ" به معنای طلب حیات و زندگی است ، ممکن هم هست معنای آن این باشد که با زنان شما کارهائی میکردند ، که حیاء و شرم از ایشان برود )
ریشه کلمه:
حیی (۱۸۴ بار)

معنی کلمه استحیاء در ویکی واژه

شرم داشتن، شرم کردن.
زنده نگه داشتن.

جملاتی از کاربرد کلمه استحیاء

إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ تجبّر و استکبر و طغی و بغی. و قیل عظم امره بکثرة من اطاعه وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً، صیّر اهل مصر فرقا یکرم طائفة و یذل اخری «و یستحیی طایفة و یذبح اخری و کان القبط احدی الشّیعة، و هم شیعة الکرامة یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ و هم بنو اسرائیل یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ ای یستبقی اناثهم للخدمة. و قیل یقتل سنة و یستحیی سنة فولد هارون فی سنة الاستحیاء و موسی فی سنة الذبح إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ فی الارض بالکفر و القتل و استعباد الاحرار. و کان سبب الذّبح ان خازن فرعون قال له یولد بارضک مولود ذکر یهلک ملکک. فما سمع فرعون بمولود ذکر الّا ذبحه. و قیل انّ فرعون رأی فی منامه انّ نارا قبلت من بیت المقدس حتی اشتملت علی بیوت مصر، فاحرقت القبط و ترکت بنی اسرائیل فدعا السّحرة و القافة فسألهم عن تعبیر رؤیاه. فقالوا له یخرج من البلد الّذی جاء بنو اسرائیل منه یعنون بیت المقدس رجل یکون علی یده ذهاب ملکک و و هلاک مصر. فامر بذبح اولاد بنی اسرائیل ذکر انهم و استحیاء اناثهم حال الولادة.
حاصل این قول آنست که رسول خدا آن ساعت که زینب را دید یک نظرة مفاجاة بی‌تکرار و آن نظر مباح است، در دل وی محبت زینب افتاد بی‌اختیار، و ذلک لا یقدح فی حاله (ص) لانّ العبد غیر ملوم علی ما یقع فی قلبه من الودّ ما لم یقصد فیه المآثم لانّ الودّ و میل النفس من طبع البشر. و رسول خدا در دل کرد که اگر زید او را طلاق دهد من او را بزنی کنم از آنکه وحی آمده بود از پیش که: «انّ زینب من نسائک» و این معنی رسول در دل پنهان میداشت و از مردم شرم میداشت که اظهار کند و میترسید که عیب کنند و گویند مردی را طلاق زن فرمود و خود او را بزنی کرد، یا گویند زن پسر خوانده خود را بزنی کرد، و قول درست و تاویل پسندیده آنست که زین العابدین گفت امام علی بن الحسین بن علی علیهم السلام، و کذلک‌ روی عن الحسین بن ابی الحسن البصریّ قال: کان اللَّه عز و جل قد اعلم نبیّه (ص) انّ زینب ستکون من ازواجه و انّ زیدا سیطلّقها، فلمّا جاء زید و قال: انّی ارید ان اطلّقها، قال له: «امسک علیک زوجک»، فعاتبه اللَّه و قال: «لم قلت امسک علیک زوجک و اخفیت؟ انّی اعلمتک انّها ستکون من ازواجک»، و هذا هو الاولی و الالیق بحال الانبیاء و هو مطابق للتّلاوة، لانّ اللَّه تعالی اعلم انّه یبدئ و یظهر ما اخفاه و لم یظهر غیر تزویجها منه فقال: زَوَّجْناکَها فلو کان الذی اضمره رسول اللَّه محبّتها او ارادة طلاقها لکان یظهر ذلک لانّه لا یجوز ان یخبر انّه یظهره ثمّ یکتمه فلا یظهره فدلّ انّه انّما عوتب علی اخفاء ما اعلمه اللَّه انّها ستکون زوجة له و انّما اخفاه استحیاء ان یقول لزید: انّ الّتی تحتک ستکون امرأتی، و هذا قول حسن مرضیّ و اللَّه اعلم. و قوله: وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ لم یرد انّه لم یکن یخشی اللَّه فیما سبق‌ فانه علیه السلام قد قال: انی اخساکم للَّه و اتقاکم له‌ و لکنّه لمّا ذکر الخشیة من الناس ذکر انّ اللَّه تعالی احقّ بالخشیة فی عموم الاحوال و فی جمیع الاشیاء.
وَ آتَیْناهُمْ مِنَ الْآیاتِ یعنی من الحسنات و السیئات المذکورة فی سورة الاعراف: وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ. فالحسنات: المنّ و السلوی و الماء المنبجس من الحجر بعد الخلاص من فرعون. و السیئات: ما کانوا یلقون، من ذبح اولادهم و استحیاء نسائهم و تعذبتهم.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی ای لا تذلّونی و لا تشوّرونی فیهم، من الخزایة و هو الاستحیاء. و قیل: لا تفضحونی فیهم لانّهم اذا هجموا علی اضیافه بالمکروه لحقته الفضیحة. و قوله: فِی ضَیْفِی یعنی فی اضیافی، یقال: هذا ضیفی و هؤلاء ضیفی، أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ ای صالح سدید یأمر بالمعروف و ینهی عن المنکر، استفهام بمعنی الانکار.
نفسی کتبت و ان افشیتها من خجلتی تمشی علی استحیاء