ارداف

معنی کلمه ارداف در لغت نامه دهخدا

ارداف. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ رِدف.
ارداف. [ اِ ]( ع مص ) از پی درآمدن. از پی فراشدن. ( تاج المصادر بیهقی ). پس روی کردن. در پی کسی رفتن. ( منتهی الارب ). پیروی کردن. از پی کسی رفتن. || ارداف نجوم ؛در پی یکدیگر برآمدن آنها. ( منتهی الارب ). از پس یکدیگر برآمدن ستارگان. || از پی درآوردن. || از پس کسی درنشستن. ( تاج المصادر بیهقی ). || سپس نشاندن. بتَرک نشاندن. بتَرک گرفتن. سوار ساختن کسی را با خود. ( منتهی الارب ): ارداف باخویش ؛ او را با خود بر یک مرکب سوار کردن. || برنشاندن کسی را پس دیگری. || ارداف ،و آن از جمله کنایات است و کنایت آنست که چون متکلم خواهد که معنی از معانی بگوید معنی دیگر که از توابع و لوازم معنی اوّل باشد بیارد و ازین بدان معنی اشارت کند و این صنعت در جمله لغات مستعمل است و بنزدیک خاص و عام متداول ، چنانک عوام گویند: در سرای فلان ، کسی بسته نبیند و دیگ او از آتشدان فرونمی آید؛ یعنی مردم بخدمت او بسیار میروند و مهمانی بسیار می کند، چه در سرای نابستن از لوازم کثرت تردّد و اختلاف مردم است و دیگ از بار فروناگرفتن از لوازم طعام بسیاراست و چنانکه شاعر گفته است در حق طبیبی بیمارکش :
آنها که ز تیر و تیغ می نگریزند
از هیبت کشکاب تو خون میریزند
تو رفته بروستا و شهری بمراد
بیمار همی شوند و برمیخیزند.
و دیگری گفته است در بلندی قدر ممدوح :
کرسی بزیر پای نهد آفتاب اگر
خواهد که پای قدر تو بوسد بر اوج خویش.
و ظهیر گوید:
نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای
تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان دهد.
( المعجم فی معاییر اشعارالعجم چ طهران ص 274 ).
و مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اِرداف ، نزد علماء بیان ، آن است که متکلم اراده کند ایراد معنیئی را، اما لفظی را که برای آن معنی وضع شده نیاورد. و هم چیزی هم که دال بر اشاره بدان معنی باشد ایراد نکند. لیکن لفظی مرادف آن آرد مانند و قُضِی َ الاَمرُ. که جزئی از آیت قرآن است. و اصل معنی آن باشد که : و هلاک شد کسی که حُکم و قضاء مُبرم الهی بر هلاک او صادر گردیده. و نجات یافت کسی که قضاء خداوندی بر نجات او تعلق گرفته. از این الفاظ عدول شده وطریق اِرداف پیموده برای اختصار. و آگاه ساختن بندگان بر اینکه هلاک هالکان و نجات ناجیان جز بفرمان فرماندهی مُطاع و حُکم کسی که قضاء او غیرقابل ردّ است بطریقی دیگر صورت نپذیرد. و البته فرمان مستلزم فرمانده باشد پس قضاء او تعالی و تقدّس دلالت کند بر توانائی فرمانده و قهر و غضب او و اینکه بیم از عقاب و امید بثواب مخصوص بفرمانبرداری نسبت بفرمانده باشد و این معانی را بتمامها از لفظی که برای آن وضع شده نتوان استنباط کرد. و همچنین است این جمله از آیت : و استوت علی الجودی ؛ که معنی آن آنست که : نشست. پس از لفظ خاص بمعنی نشستن عدول ولفظی مرادف آن ایراد فرموده. چه در لفظ استواء که بمعنی نشستن بحال تمکن و بدون تزلزل و انحراف است خصوصیّتی است که در لفظ جلوس نیست. و همچنین است این جمله از آیت مبارکه : فیهن قاصرات الطرف ؛ که منظور عفّت و پاکدامنی حوران بهشتی است و از کلمه عفیفات عدول فرموده تا دلالت کند بر اینکه حوران بهشتی چندان پاکدامن باشند که دیده آنان اصلاً جز بجانب شویهای خودشان بکسی دیگر نگران نیست و آرزوئی جز دیدار آنان ندارند. و این معانی در لفظ عفت جمع نیست. برخی گفته اند که فرق بین ارداف و کنایه آن است که کنایت انتقال از لازم بسوی ملزوم است و ارداف انتقال از مذکور بمتروک میباشد. چنانکه در اتقان در نوع کنایات بیان شده است.

معنی کلمه ارداف در فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) از پی درآمدن ، پیروی کردن ، در پی کسی رفتن . ۲ - (مص م . ) از پی درآوردن ، سپس نشاندن ، به ترک نشاندن . ، ~نجوم : از پس یکدیگر برآمدن ستارگان .
(اَ ) [ ع . ] (اِ. ) وزیران و نزدیکان پادشاه ، بزرگان دربار.

معنی کلمه ارداف در فرهنگ عمید

بزرگان دربار.
در بدیع، آوردن توابع و لوازم و مترادفات لفظی به جای خود آن لفظ، مانند این شعر: شنیدم که در روز امّید و بیم / بَدان را به نیکان ببخشد کریم (سعدی۱: ۳۷ )، که مراد از «روز بیم و امید» روز قیامت است.

معنی کلمه ارداف در فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) از پی در آمدن از پی فرا شدن پس روی کردن پیروی کردن در پی کسی رفتن . ۲ - ( مصدر ) از پی در آوردن سپس نشاندن به ترک نشاندن کسی را با خود سوار کردن . ۳ - از جمل. کنایات است و کنایات آنست که چون گوینده بخواهد معنیی را بگوید یکی از توابع و لوازم آنرا بگوید و اشارت کند چنانکه گویند ( دیگ فن از آتشدان فرو نمیاید ) کنایت از اینکه او مهمان نواز است و همواره در خان. او مهمانی بر پاست . شاعری در حق طبیبی بیمارکش گفته : آنها که ز تیر و تیغ نگریزند از هیبت کشکاب تو خون می ریزند تو رفته بروستا و شهری بمراد بیمار همی شوند و بر میخیزند . یا ارداف نجوم . از پس یکدیگر بر آمدن ستارگان .

معنی کلمه ارداف در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] به قصد کردن معنایی با الفاظ نزدیک به معنای حقیقی گویند.
یکی از انواع بدیع که شبیه کنایه است «ارداف» نام دارد و به آن « تبتیع » نیز می گویند؛ «ارداف» یعنی این که متکلم معنایی را قصد کند و آن را نه با الفاظی که برای آن وضع شده و نه با الفاظ اشاره ای؛ بلکه با لفظی هم ردیف و نزدیک به معنای حقیقی تعبیر کند؛ مانند:(وقضی الامر)؛ "و فرمان گزارده شده". اصل آن چنین بوده است:«هلک من قضی الله هلاکه و نجی من قضی الله نجاته»؛ یعنی آن کسانی که خداوند به هلاکتشان حکم کرده بود، هلاک شدند، و کسانی که نجاتشان را واجب کرده بود، نجات یافتند.
دلیل ارداف
عدول از لفظ اصلی، برای رعایت ایجاز و توجه دادن به این است که هلاکت هالکان و نجات ناجیان به دستور کسی تحقق یافت که امرش از بین نمی رود و حکمش رد نمی شود؛ زیرا هر امری مستلزم آمری است و تحقق خواسته آمر، بر قدرت و غلبه او دلالت دارد؛ در نتیجه، تنها راه نجات از عقاب و رسیدن به ثواب ، فرمانبرداری از او است.

معنی کلمه ارداف در ویکی واژه

از پی درآمدن، پیروی کردن، در پی کسی رفتن.
از پی درآوردن، سپس نشاندن، به ترک نشاندن. ؛ ~نجوم: از پس یکدیگر برآمدن ستارگان.
وزیران و نزدیکان پادشاه، بزرگان دربار.

جملاتی از کاربرد کلمه ارداف

کنم تفسیر مکر از بهر عارف وی ارداف نعمر شد با مخالف
أَنِّی مُمِدُّکُمْ ای بانّی مغیثکم بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفِینَ بفتح دال قراءت مدنی و یعقوب است. ای اردف بعضهم ببعض، او اردفهم المسلمون. یقال: ردفت الرجل اذا رکبت خلفه، و اردفته ای ارکبته خلفی. باقی قراء مردفین بکسر دال خوانند و این را دو وجه است: یکی مع کل واحد منها ردف له کما قال ابن عباس: مع کل ملک ملک فیکون الفین، و یکون المفعول علی هذا محذوفا تقدیره مردفین اردافا مثلهم.
وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ ای الامداد و الارداف، إِلَّا بُشْری‌ ما یؤذن بالمسرّة. و قیل: معناه ما قدّر اللَّه وقعة بدر إِلَّا بُشْری‌ لکم، وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ ای و تسکن به قلوبکم. وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ قیل من لم یطلب النصرة بالذل و الافتقار لا ینالها، لانّ النصرة بالقوة و القدرة منازعة الربوبیّة و من نازع المولی قهره. إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ لا یغلب، حَکِیمٌ یضع الشی‌ء موضعه.