آهنگ کردن

معنی کلمه آهنگ کردن در فرهنگ معین

( آهنگ کردن ) (هَ. ک دَ ) (مص ل . ) قصد کردن ، عزم کردن .

معنی کلمه آهنگ کردن در ویکی واژه

قصد کردن، عزم کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه آهنگ کردن

سپه سوی حصار آهنگ کردند بتیر و سنگ لختی جنگ کردند
بگفت این و آهنگ کردن گرفت ز کشتی به کشتی سپردن گرفت
دو بزم افروز ساز چنگ کردند بدان فرخ مقام آهنگ کردند
یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ سوگند میخورند بخدای، ما قالُوا که آن نگفتند، وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ و گفتند کلمه کفر، وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ و کافر شدند پس مسلمانی خویش، وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا و نهیب بردند و آهنگ کردند بآن چیز که بآن می‌نرسیدند و بدست نیامد، وَ ما نَقَمُوا و کین باز نخواستند و کین نگرفتند و ناپسندیدند، إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ مگر آنکه بی‌نیاز کرد خدای ایشان را و رسول او از فضل خویش، فَإِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ اگر توبت کنند آن به ایشان را، وَ إِنْ یَتَوَلَّوْا و اگر بر گردند از توبه و پشیمانی، یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِیماً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ عذاب کند ایشان را خدای عذابی دردناک در دنیا و آخرت، وَ ما لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ. (۷۴) و ایشان را نیست در زمین نه پشتی‌وانی و نه یاری.
چرا خود باسلاح جنگ گردند یقین بر دشمنی آهنگ کردند
نثار خسروی آهنگ کردند بگوهر راه خسرو تنگ کردند
ز حد بیرون قتال و جنگ کردند به قصد مال و جان آهنگ کردند
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای گرویدگان. کُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ یاران باشید دین خدای را. کَما قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ چنان که عیسی مریم گفت: لِلْحَوارِیِّینَ حواریان را. مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللَّهِ؟ آن کیست که یاران من‌اند در روی دادن باللّه و آهنگ کردن باو؟. قالَ الْحَوارِیُّونَ حواریان گفتند: نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ ما یاران اللّه‌ایم: فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ بگرویدند گروهی از فرزندان یعقوب.
تمامت ماهیان آهنگ کردند ز بهر جان تو اندر نبردند
اثر بر دو گونه است : یکی ازو عام است و دیگر خاص . آنچه عام است ازو آنست که گسترده است و زو باریده بر جملگی عالم بر چیزهای که اندرو است از نفس نامیه و حسیه و ناطقه و بویها و رنگها اندر شگوفها و مزه ها دادن اندر میوها و جز آن ، و این همه یک قوت است کز نفس کلی و ز عالم جسمانی برو بارنده است هموار . و لکن بسبب تفاوت صورتها و قوتها چیزها ببرتری و فروتری که نتوانستند مر آن اثر را بر یک حال فرا پذیرفتن آنچ از نفس کلی برو بارید متفاوت نه آمد ، و چون هر چیزی از آن قوت بر اندازه لطافت و شکل و صورت و جایگاه و روزگار خویش نصیبی پذیرفت هر یکی نامی دیگر یافت ، چون سخن و حس و رستن و رنگها و بویها و مزها و اما آن قوت کز نفس کلی پذیرفتن آن خاص است آنست که پیوسته شد بکسانی که آهنگ کردند بدان ، ومر آنرا بهره یی باختیار خویش طلب کردند و بپذیرفتند ، و آن پیمبران علیهم السلام بودند ، و گروهی را آن قوت خاص از نفس کلی اندر یافت بفضل و منت او بریشان برگردانید از درجات ایشان ، از درجات اهل عالم ، و آن پیمبران بودند علیهم السلام .