آزرده خاطر
معنی کلمه آزرده خاطر در فرهنگ عمید
معنی کلمه آزرده خاطر در فرهنگ فارسی
رنجیده
معنی کلمه آزرده خاطر در ویکی واژه
(مجاز): ویژگی آنکه از چیزی رنجیده و دچار غم و ناراحتی است. تا مدتها از حرفهایش آزرده خاطر بودم.
جملاتی از کاربرد کلمه آزرده خاطر
مکن از شکوه اهل غرض آزرده خاطر را مرنج از گفته سیماوران این سیمبر از من
بسم اللّه الرحمنّ الرحیم الحمد للّه رب العالمین و الصلواة و السلام على أشرف المرسلین و آله الطیبین الطاهرین و بعد: چنین گوید محمد المشتهر ببهاء الدین آوردهاند که موش پرهوشى سفید در گوشه بىقرار گرفته و از گوشهیى توشه تمتع کرده؛ ناگاه گربهیى در کلبهى او در آمد، موش را دست و پا بهم بر آمد و در زیر چشم نگاهى میکرد و از سوز سینه آهى میکشید. گربه بر آشفت و گفت اى دزد نابکار از براى چه آه کشیدى و از من چه دیدى که سلام نکردى؟ موش در جواب گفت: اى شهریار عالیمقدار طرفه سؤآلى کردى که از جواب شما عاجزم زیرا که هرگز کسى شنیده و دیده باشد که در حالت نزول ملک الموت کسى بر او سلام کرده باشد!. از این جواب، گربه بسیار آزرده خاطر شد و گفت: اى نابکار کجا از من ستمى بتو رسیده و کجا از من بتو آزارى واقع شده که از این قبیل سخنان جواب میگوئى؟، مرا بخاطر رسید که چون سلام آثار سلامتى است و سلام کردن در کتابها نوشته شده سنت است و جواب سلام واجب، پس اگر تو سلام کنى امر سنتى بجا آورده باشى و مرا متعهد امر واجبى کردهیى، زیرا که دیگر کسى در میان ما و تو نیست که جواب سلام گوید تا که فرض کفایه بجا آید پس اى موش صرفه تو را میشد. دیگر آنکه سبقت در سلام ثواب عظیم دارد و خواستم که ثواب جهت تو حاصل شود: نقلى وارد شده که در ایام حضرت نبوى شخصى در جائى پنهان شده بود که شاید در سلام بر آن حضرت سبقت گیرد. مقارن اینحال جبرئیل آمد و آن حضرت را خبر داد و گفت: حق تعالى میفرماید که فلان شخص در فلان موضع پنهان است تا در سلام بر تو سبقت گیرد و ما نخواستیم که مدعاى آن شخص حاصل شود، شما باید بر آن شخص در سلام سبقت کنى. پس در این باب مرا نفعى نمیباشد و ضررى هم واقع نمیشود. موش در جواب گفت: اینمعنى بر شما ظاهرست که تکلیف بقدر استطاعت است و زیاده بر آن مالایطاق خواهد بود گربه گفت: بلى راست میگوئى. باز موش از سر مکر و حیله گفت: اى بزرگوار بنمک دیرینه قسم که بسیار حرفها را به خاطر میرسد اما جرأت بیان آنرا ندارم چرا که در این وقت که نظرم بر جمال مردانه شما افتاد قطع قواى جمیع اعضاى من شد، چنانکه بینائى چشم و شنوائى گوش و گویائى زبان و قدرت رفتار بکلى از من قطع شد، پس هر گاه استطاعت بر گفتن و شنیدن نباشد و شما امر کنید البته مالایطاق خواهد بود. پس گربه گفت: اى موش! بدلیل آیه: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ، خواستم از راه برادرى با تو سلوک مسلوک دارم: موش گفت: مکرر عرض کردم که شوکت و عظمت بزرگان باعث ترس و هول زیر دستانست چون شهریار سؤآل نماید و بنده متوهم، چگونه میتوانم جواب بگویم؟ گربه گفت: دغدغه بخاطر راه مده و آنچه بخاطرت میرسد بگو!. موش گفت؛ ایخداوند! آیه إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ صحیح است اما کسى آیه إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ جبراً و قهراً نشنیده، برادرى بر دو قسم است، یکى برادرى حقیقى و یکى برادرى طریقى، هر گاه مرا یارائى و توانائى آن نباشد که با احدى از خود قوىتر برابرى کنم و برادرى نمایم، چگونه قبول برادرى کنم؟، پس آنگاه تکلیف چنین لازم میآید که مثلا شاهبازى بگنجشکى گوید: بیا با من پرواز کن و یا شیرى بروباهى تکلیف کند که بیا تا با هم جدال کنیم، یقین که اینها تمام خبرست که گفته میشود ولکن امکان عقلى ندارد. اگر شهریار مرا معذور میدارد و مرخص مىفرماید که ببنده خانه رفته باشم زهى کرم و منتهاى احسان میباشد که دربارهى ضعیفان بحا آورده باشد، چرا که مرا چند فرزند خرده میباشند که همگى چشم در راه و در انتظارند که ایشان را ملاقات نموده و سرکشى نمایم و باز بملازمت مشرف شوم. گربه در جواب گفت: اى موش! طریقهى برادرى چنین نمیباشد که من وارد تو شده باشم تو مرا تکلیف ننمائى و بخانهى خود نبرى و بر وى و دیگر از خانه بیرون نیائى و در اندرون با من گفتگو نمائى، اکنون بیا تا من تو را بخانهى خود برم ضیافت نمایم! موش مضطرب شد، چرا که میدانست اگر اقرار کند جان بیرون نخواهد برد یاراى گفتنش نماند، تا آخر گفت: اى شهریار! سبب تکلیف نکردن بنده این بود که ترکیب مبارک شما قویست و درگاه خانهى من بسیار تنگست، پس شما را آمدن در خانهى ما مشکل است و آزار بوجود شما میرسد بنابراین دو کلمه عرض گستاخى شده. موش دیگر باره با خود گفت که هر گاه در اینوقت تزویرى و حیلهیى ساختى از چنگ این ظالم خلاص شدى و گرنه خلاصى دیگر ممکن نخواهد بود. پس آنگاه موش سر بر آورد و با گربه گفت: اى مخدوم! مرا کى گمان بود که با خدام و فقیران و زیر دستان اینقدر لطف و شفقت خواهد بود، الحال که دانستم لطف شهریار نسبت بزیردستان تا چه حدست در اینوقت که امر عالم باشد؛ بروم فرشى و نقلى و دو خوانچهى حاضرى بجهت سرکار شهریار بیاورم که رفع خجالت و روسیاهى شود.
آوردهاند که ترکى از محلهى شهرى میگذشت، ناگاه گذرش بمسجدى افتاد، دید که واعظى موعظه میکرد. بعد از آنکه خلق بسیارى جمع شدند آن ترک در میان مردم بنشست و آن واعظ موعظه میکرد که طالبان علم از معنى آن عاجز بودند، معهذا آن ترک به هاى هاى گریه میکرد، بعد از آنکه مردم ملتفت آن حالت شدند از او استفسار نمودند که گریهى تو از چه چیز است و از چه جهت است؟. گفت: اى برادران! بنده در سر حد گلهیى دارم و در میان آن گله بزى دارم و آن بز را بسیار دوست میدارم و مدتى میشود که من در این شهرم و آن بز را ندیدهام الحال باین واعظ نگاه کردم دیدم ریش واعظ بریش بز من میماند و آن بز بیاد من آمده از آن سبب است که گریه بر من مستولى شده؛. اى موش! گویا تو نیز بنماز میروى از براى آنکه اقربا و قبیله تو را اهل نماز دانند و بتو اعتبار کنند، یا آنکه صاحب خانه را از براى خیانت و تفضیل فریب دهى. اى موش! هر کارى که کسى کرد و از حقیقت آن کار باخبر نباشد آن کار اعتبارى ندارد، اکنون تو عذر آوردى ما نیز روانه میشویم تا وقتى دیگر. پس از این گفتگو موش منصرف گشت و بخانه رفت. گربه بسیار دلگیر شد و آزرده خاطر مانده بخانه برگشت، قضا را صاحب خانه ته سفرهیى که در خانه داشت در گوشهیى ریخته بود گربه رسید و از آن سیر بخورد و برگشت آمد بدر خانهى موش و نشست. موش دید که گربه باز آمده و بدر خانهى او نشسته، از واهمهى گربه باو سلام کرد. گربه گفت: و علیک السلام اى شیخ کبار! الیوم آمدهام که مهمان تو باشم و نباید عذرى بیاورى. موش گفت: اى شهریار! خانهى حقیر بىرونق است بجهت اینکه کسان و اهل بیت حقیر آزرده و مریضند، اکنون اى شهریار انصاف بده که مرا چه قدر خجالت باید کشید و اگر ممکن است شهریار از روى لطف و بنده نوازى این مرتبه از تقصیر حقیر بگذرد تا وقتى که فارغ البال شده تهیه و تدارکى معقول گرفته آن وقت شهریار را خبر کنم تا که آنچه طریق میزبانى باشد بعمل آرم. گربه گفت: اگر صد کس در این خانه بیمار باشد و اگر صد هزار فتنه میبارد و اگر تمام عالم بهم خورد بجائى نمیروم و گام از گام بر نمیدارم، و تو خواهى مهماندار باش، خواهى نباش، و خواهى بخانه روى یا نروى، مرا بحال خود بگذار که من شرط کردهام و فروگذار نخواهم بود. و حدیث: اکرم الضیف و لو کان کافرا، امریست که نسبت بمهمان دارى و در این باب دلیل فراوان و بسیار است، از آنجمله اینست:
از هجر بس فسرده و آزرده خاطرم دردم فزون ز نغمه ی طنبور می شود
نخواهی گر شوی آزرده خاطر دلی را هیچگه از خود میازار
هر چه می خواهی به آزار دل من سعی کن نیستم آزرده خاطر چون دل آزارم توئی
آرتمیزیا جنتیلسکی در سال ۱۶۳۸ به پدرش در لندن پیوست و آنها دوباره همکاری خود را با یکدیگر آغاز کردند. آنها تابلوی هنریتا ماریای فرانسه در گرینویچ طراحی کردند. اما واضح بود که کمک پدرش فقط به دلیل آمدن او به لندن نبودهاست. شهرت آرتمیزیا تا اندازهای پدرش را آزرده خاطر میکرد. زیرا او همهدرامدش را صرف کار و خلق آثار هنری میکرد. اوراتزیو در سال ۱۶۳۹ بهطور ناگهانی درگذشت. آرتمیزیا جنتیلسکی پس از مرگ پدرش به تنهایی به کار پرداخت. بسیار مشخص بود که او تا سال ۱۶۴۲ یک چپگرا بودهاست. آرتمیزیا تا اندازه زیادی تحت تأثیر کارهای مهندس معماری به نام ایل ساریس (که پسرش آرکوییک نیز یک مهندس بود) قرار گرفت.
از بس که بیتحمل و آزرده خاطرم رنجم به هر گمان دل بدگمان ز تو
آمنه، کلفت خانه، میکوشد این را از چشم پدرشان پوشیده نگه دارد. پدر از وضع زندگی دخترها آزرده خاطر است و بیش از پیش به الکل پناه میبرد. ملیحه، دختر بزرگتر، که از برخوردهای نامزدش سپانلو به تنگ آمده، با بریدن رگ دستش خودکشی میکند و مهلقا، که آبستن است، به ازدواجی ناخواسته با علی تن میدهد. سرهنگ دچار جنون میشود و منیژه او را به کمک مسعود و آتشی در آسایشگاه روانی بستری میکند و مراقبت از او را به عهده میگیرد.