جملاتی از کاربرد کلمه آتش نفس
جسم آتش نفسان خرج زبان می گردد صرفه شمع در این است که خاموش شود
از ره آتش نفسی می آید شعله آتش و آهش نگرید
آتش نفس لجوج ار هیچگون تیزی کند ما به آب قوت علوی برو برنم زنیم
ز کثرت گر سرائی ظل آتش نفس اوست مر آتش ز وحدت گر ستائی نور ذات اوست عنوانش
چرا آتش اندر نیفتد به کس گل آتش رخ و بلبل آتش نفس
منِ آتش نفس اندر طلبش آه زنان هر کجا گام نهادم در و دیوار بسوخت
در معرکه این تفنگ فریادرس است خصم افکن و گرم خوی و آتش نفس است
نمی دانم که تعلیم ازکدام آتش نفس دارد به هر فنیکه خواهی عشق استاد است می دانم
ای شده سوختهٔ آتش نفسانی سالها کرده تباهی و هوسرانی
بیان روشنی چون شمع دارم خصم جان خود من آتش نفس در زیر تیغم از زبان خود