سیمگر

معنی کلمه سیمگر در لغت نامه دهخدا

سیمگر. [ گ َ ] ( ص مرکب ) فَضّاض. ( ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). از عالم زرگر به معنی نقره گر. ( آنندراج ). استادی که اسباب نقره میسازد و زرگر آنکه اسباب طلا میسازد. ( ناظم الاطباء ) :
بکوه سونش سیم و بباغ زرده سیب
مگر که سیمگر و زرگراند لشکر تیر.امیرمعزی ( از آنندراج ).تا بت بدعت شکست اقبال نجم سیمگر
سکه نقش بت بزر دادن نیارد در جهان.خاقانی.

معنی کلمه سیمگر در فرهنگ عمید

کسی که آلات و ادواتی از نقره می سازد.

معنی کلمه سیمگر در فرهنگ فارسی

فضاض . از عالم زرگر بمعنی نقره گر

جملاتی از کاربرد کلمه سیمگر

به‌ کوه سونش سیم و به باغ آبی و سیب مگر که سیمگر و زرگرند لشکر تیر
یک روز چنان افتاد که امیر مثال داده بود تا جمله مملکت را چهار مرد اختیار کنند مشرفی را، کردند، و امیر طاهر را گفت «بو نصر را بباید گفت تا منشور- های ایشان نبشته شود.» و طاهر بیامد و بو نصر را گفت. گفت «نیک آمد، تا نسخت کرده آید.» طاهر چون متربّدی‌ بازگشت و وکیل در خویش را نزدیک من فرستاد و گفت «با تو حدیثی فریضه دارم، و پیغامی است سوی بو نصر، باید که چون از دیوان بازگردی، گذر سوی من‌ کنی.» من باستادم بگفتم، گفت: بباید رفت. پس چون از دیوان بازگشتم، نزدیک او رفتم- و خانه بکوی سیمگران‌ داشت در شارستان بلخ‌ - سرائی دیدم چون بهشت آراسته و تجمّلی عظیم، که مروّتش و همتش تمام بود و حرمتی داشت و مرا با خویشتن در صدر بنشاند؛ و خوردنی را خوانی‌ نهادند سخت نیکو با تکلّف بسیار، و ندیمانش بیامدند و مطربان ترانه‌زنان‌، و نان بخوردیم و مجلس شراب جای دیگر آراسته بودند. آنجا شدیم. تکلّفی دیدم فوق الحدّ و الوصف‌ . دست بکار بردیم و نشاط بالا گرفت. چون دوری چند شراب بگشت، خزینه‌دارش بیامد و پنج تا جامه مرتفع‌ قیمتی پیش من نهادند و کیسه‌یی پنج هزار درم، و پس برداشتند . و بر اثر آن بسیار سیم و جامه دادند ندیمان و مطربان و غلامان را.
تا بت بدعت شکست اقبال نجم سیمگر سکه نقش بت به زر دادن نیارد در جهان
قفل سیمم بنزد سیمگر است پردهٔ اطلسم ببازار است
تا ز یاقوت و زبرجد گیتی است و سیم و زر باغ‌ گویی زرگرست و کوه گویی سیمگر
و گرنه سیمگری داند ابراز چه سبب همی فشاند نقره چو سونش سوهان