معنی کلمه سیمکش در لغت نامه دهخدا
بچهره زر و اشک چو سیم خویش خوشم
که یاد میدهد از گلعذار سیم کشم.سیفی ( از آنندراج ). || کسی که اموال مردم را بکشد و زرها را بگیرد. ( آنندراج ). گیرنده و کشنده اموال. ( فرهنگ رشیدی ). کنایه از مردم جرار و چیزی گیرنده و چیزی واکننده و جرکننده باشد. ( برهان ) :
بس زر رخسارکان دریاکشان سیم کش
بر صدف گون ساغر گوهرفشان افشانده اند.خاقانی.|| ( ن مف مرکب ) سیم کشیده. که تارهای سیم در آن کشیده باشند.
سیم کش. [ ک ُ] ( نف مرکب ) ( از: سیم ، نقره + کش ، کشنده ، قاتل ). ( از حاشیه برهان چ معین ). کنایه از مسرف و بوالفضول. ( آنندراج ). بسیار خرج کننده. ( فرهنگ رشیدی ). متلف سیم. ( غیاث اللغات ). کنایه از مردم مسرف و بسیار خرج کننده. ( برهان ) :
ازپس کنیت سگی چیست بشهر نام ما
دردکش ملامتی سیم کش قلندری.خاقانی.سیم کشانی که بزر مرده اند
سکه این سیم بزر برده اند.نظامی.سیم کشان کآتش زر کشته اند
دشمن خود را به شکر کشته اند.نظامی ( مخزن الاسرار ص 135 ).|| ( ن مف مرکب ) طالب مال و اسباب و نگاهدارنده. ( برهان ). کنایه از طالب دنیا چه گویااو کشته و عاشق سیم است. ( آنندراج ). به این معنی ظاهراً بفتح کاف است. ( حاشیه برهان چ معین ).