سیماب گون
معنی کلمه سیماب گون در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه سیماب گون
بزرگوارا آنی که پیش رأی تو خور بزیر چادر سیماب گون نهفته شود
خوشه پروین ببرد از حقه سیماب گون ماه مشاطه ز بهر نظم عقد نسترن
شهی کز شمسه ایوان جاه او بود عکسی فروزان نیر اعظم، در این سیماب گون دریا
یکی چون عود پرورده، دویم کافور حل کرده سیم سیماب گون پرده، چهارم لاله گون مرجان
عودشان بیدست ازیشان دود برخیزد نه بوی تا بر آتش مانده زین سیماب گون نه مجمرند
شنگرف ریز دازدم زنگار گون حسامش خورشید سوزد از تف سیماب گون نصالش
از تب او در عروق لاله خون آب جو از رقص او سیماب گون
در بن این شیشه سیماب گون بند چو دیوم به هزاران فسون
در کفت هر کس که دیده خنجر سیماب گون ابر آتش بار در دریای عمّان یافته