سپست. [ س ِ پ ِ / س َ پ ِ ] ( اِ ) مخفف اسپست ، و آن گیاهی باشد بغایت نرم و املس که چاروا را خوردن آن فربه سازد و بعربی فصفصه و بترکی یونجه خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ). گیاهی است که تنه ندارد و بتازیش رطبةخوانند و آن را چاروا خورند مانند خوید. ( شرفنامه ).هر گیاه فربه کننده ستور خصوصاً یونجه. ( ناظم الاطباء ): غَلیل ؛ سپست کوفته بجهت ستور. ( منتهی الارب ). جُفافة؛ ریزه های کاه و سپست. ( منتهی الارب ) : از لشکرشان جدا نماندم تا بود چو کاهشان سپستم.ناصرخسرو.سنبل و سوسن کجا آید پدید از روضه ای کاندر او تخم سپست و سیر و سیسنبر برند.سنایی. سپست. [ س ُ پ ُ ] ( ص ) بویناک و بوی گرفته باشد مانند بوی ماهی و جامه نم گرفته و بوی قیر که آن صمغی است سیاه و ظروف مس و برنج بدبوی. ( برهان ) ( جهانگیری ). نم غند را گویند یعنی بویناک. ( اوبهی ). || ( اِ ) ظروف مسین و برنجین بدبوی و هرچیز نامطبوع و بوی بد گرفته و بویناک مانند ماهی و جای نم گرفته و بوی پنیر. ( ناظم الاطباء ) : سپست بوی چو قیر و سیاه چرده ( سیاه روی )چو قار.مختاری ( از آنندراج ).|| ( ص ، اِ ) بدبوی و گند و پلید و بوی ناخوش. ( برهان ). پلید و بوی ناخوش. ( شرفنامه ). بدبوی و بویهای بد و پلید. ( آنندراج ).
معنی کلمه سپست در فرهنگ معین
(س پِ ) (اِ. ) یونجه .
معنی کلمه سپست در فرهنگ عمید
بویناک، بوگرفته، بدبو. = اسپرس
معنی کلمه سپست در فرهنگ فارسی
یونجه بویناک و بوی گرفته باشد مانند بوی ماهی و جامه نم گرفته و بوی قیر که آن صمغی است سیاه و ظروف مس و برنج بد بوی
معنی کلمه سپست در ویکی واژه
یونجه.
جملاتی از کاربرد کلمه سپست
گر نار دو پستان ویم خون ننشاند هیچم ندهد فایده عناب و سپستان
اینست علاج دل بیمار طبیبا سودم ندهد شیرهٔ عناب و سپستان
گر در نماز شعرش برخوانی روحالامین کند سپست آمین
به دانه بهل به زنخدانم بخش بردار سپستان و دو پستان و دو پستانم ده
و نماز دیگر بار نداد و دیگر روز هم بار نداد و برنشست و بر جانب سپستزار بباغ فیروزی رفت و تربت پدر را، رضی اللّه عنه، زیارت کرد و بگریست و آن قوم را که بر سر تربت بودند بیست هزار درم فرمود. و دانشمند نبیه و حاکم لشکر را، نصر بن خلف، گفت: «مردم انبوه بر کار باید کرد تا بزودی این رباط که فرموده است برآورده آید، و از اوقاف این تربت نیک اندیشه باید داشت تا بطرق و سبل رسد. و پدرم این باغ را دوست داشت از آن فرمود وی را اینجا نهادن، و ما حرمت بزرگ او را این بقعت بر خود حرام کردیم که جز بزیارت اینجا نیاییم. سبزیها و دیگر چیزها که تره را شایست، همه را برباید کند و هم- داستان نباید بود که هیچ کس بتماشا آید اینجا.» گفتند: فرمان برداریم. و حاضران بسیار دعا کردند. و از باغ بیرون آمد و راه صحرا گرفت و اولیا و حشم و بزرگان همراه وی، بافغان شال درآمد و بتربت امیر عادل سبکتگین، رضی اللّه عنه، فرود آمد و زیارت کرد و مردم تربت را ده هزار درم فرمود. و از آنجا بکوشک دولت بازآمد. و اعیان بدیوانها بنشستند دیگر روز [و] کارها راندن گرفتند.
شیر زدگان امید و سینه رنجوران عشق در زقومش هم دو پستان هم سپستان دیدهاند
از لشکرشان سپس نماندم تا بود چو کاهشان سپستم
سوسن و عنبر کجا آید به دست ار روضهای کاندرو تخم سپست و سیر و سیسنبر برند