سپاه کشی

معنی کلمه سپاه کشی در لغت نامه دهخدا

سپاه کشی. [ س ِ ک َ / ک ِ ] ( حامص مرکب ) پهلوانی : امیری بود که به مردی و سپاه کشی کس از او بهتر نباشد. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه سپاه کشی در فرهنگ معین

( ~ . کِ یا کَ ) (حامص . ) حرکت دادن سپاه .

معنی کلمه سپاه کشی در فرهنگ فارسی

۱ - حرکت دادن سپاه . ۲ - سالاری سپاه فرماندهی قشون .

معنی کلمه سپاه کشی در ویکی واژه

حرکت دادن سپاه.

جملاتی از کاربرد کلمه سپاه کشی

ز سغد اندرون تا به جیحون سپاه کشیده رده پیش هیتال شاه
ظفر به پیش سپاه تو نامزد گردد اگر سپاه کشی سوی مصر و بصره و شام
وزآن روی دلخسته لختی سپاه کشیدند سوی سپهبد به راه
برفتند نزد سپهبد سپاه کشیدند پس اژدها را به راه
از آن روی نوشاد و طنجه سپاه کشیدند بر دشت آوردگاه
شکست لشکر صبر و گریخت شحنه عقل چو در دیار دلم عشق تو سپاه کشید
لب رود بگرفت و راه سپاه کشیدند دیده همه سوی راه
کنون ‌که سوی خراسان همی سپاه کشی هزار شاه چو کسری سپاه‌دار تو باد
اگر آید وگرنه من با سپاه کشیدم به پیگار آن کینه خواه
از آنجا که بد پهلوان سپاه کشیدی به قنوج یک ماهه راه