سلندر
معنی کلمه سلندر در فرهنگ معین
معنی کلمه سلندر در فرهنگ فارسی
معنی کلمه سلندر در ویکی واژه
سرگردان.
جملاتی از کاربرد کلمه سلندر
سهیل پارسا «سلندر» را به انگلیسی ترجمه کرده و به سالِ ۱۹۸۹ میلادی در کانادا بر صحنهٔ تئاتر نمایش داده است.
با هم در حقایق عرفان رازها رانده ایم و از دقایق ایقان باب ها خوانده، از اصغای مثنوی اشک ها ریخته ایم و به وجه های و هوی بربسته نعره ها انگیخته، تضمیر تن را گرسنگی ها خورده ایم و در تکمیل نفس مجاهدت ها برده خلسه های فراخ میدان یافته ایم و از تیر انظار سقف پیما طاق ایوان ها شکافته پشت چشم ها نازک کرده ایم و تنفسات سعدا بکار آورده، شب ها با طاعت زنده داشته ایم و روز ها در رنج مجاعت گذاشته. آن مایه درویشی ها و دست پیشی ها که توآن هفته دیده بلکه امروز از سنت بازان مقلد شنیده ای، ما چهل سال از این پیش بر آن گذشته ایم و به کیش یخ فروش نیشابور خسته و خایب بازگشته، مصرع: به جان خواجه کاینها ریشخند است. و چون قصه سیمرغ و کیمیا همه زرق و بند. این قلند بازی ها و سلندرسازی های خام و خنک و سرد و سبک را جز خرابی و بدنامی و دوست سوزی و دشمن کامی، بیغاره و شنعت، نفرین و لعنت، نان بر باد دادن و آبرو بر خاک ریختن، سوخت سود و سرمایه، گواژه انباز و همسایه، رانده خلق و خدا گشتن، مغلوب نفس و هوا شدن، غربت بندگی و طاعت، جرات عصیان و زلت، هتک شریعت انبیا، خرق طریقت اولیا، رنج عثرات آوارگی، کوب خطرات بیچارگی، کثافت جامه و جان، خسارت دل و زبان، حسرت لقمه و حلق، وصله خرقه و دلق، مغایرت دور و نزدیک، منافرت ترک و تازیک، دشنام خویش و پیوند، ایذای زن و فرزند، راندن آشنا و بیگانه، لطمه عاقل و دیوانه، طعنه عارف و عامی، خنده مکی و شامی، ملامت مرد و زن، شماتت دوست و دشمن و امثال اینها حاصل و ثمر چیست و نتیجه و اثر کدام؟ اگر این دعوی از من خام دانی و صورت معنی ناتمام، قیاس قضیت و حساب بلیت از حال پراکنده سامان خود و عرفای جندق گیر.
این سه اپیزود را بیضایی در سالِ ۱۳۵۵، از روی طرحی از سالِ ۱۳۵۱، نوشت و بهارِ ۱۳۵۶ (۲۵۳۶ شاهنشاهی) به وسیلهٔ انتشاراتِ نگاه در کتابی با عنوانِ آهو، سلندر، طلحک، و دیگران منتشر کرد. «طلحک و دیگران» در نخستین شمارهٔ فصلنامه تئاتر (پاییزِ ۱۳۵۶) نیز چاپ شد.
حیف است این قریحه زیبا بیوفتد در چنگ روزگار سیاه سلندری!
من که بیعلم و سلندر بودم مدتی این در و آن در بودم
آهو، سلندر، طلحک و دیگران یک فیلمنامهٔ سهبخشی از بهرام بیضایی است از سالِ ۱۳۵۵ که بر اساسش چند فیلم و تئاتر ساخته شده است.
میرزا جان من از ده سالگی تا امروز هرگز جندق را تهی از آسوده مردی و خداوند دردی ندیدم آن روزگارها راهرو راستین میرزا ضیاء الدین بود. سه چهار تن وابسته خوب داشت. همه وارسته سرخ و زرد بودند، و در خورد تاب و توان خود دارای سوز و درد. پس از وی میرزا مسیح خاکستر نشین دوده قلندری و سرگشته هامون سلندری بر همه برتری داشت، و نام خجسته فرجام نیستی بر بادامه انگشتری او نیز چون جامه برانداخت، کربلائی ابراهیم پایه جای نشینی یافت و آرایش افزای کنج خاموشی و گوشه گزینی گشت. جوی او نیز به دریا پیوست.