سفرساز. [ س َ ف َ ] ( نف مرکب ) آهنگ سفرکننده. مسافر : نخواندی که جان چون سفرساز گشت از آن کس که آمد بدو بازگشت.نظامی.ز اول صبح تا به نیمه روز من سفرساز و او مسافرسوز.نظامی.
معنی کلمه سفرساز در فرهنگ فارسی
آهنگ سفر کننده . مسافر .
معنی کلمه سفرساز در فرهنگستان زبان و ادب
{supplier} [گردشگری و جهانگردی] شرکتی که اجزای اساسی سفر، مانند وسایل حمل ونقل یا واحد اقامتی، را فراهم می کند
معنی کلمه سفرساز در ویکی واژه
شرکتی که اجزای اساسی سفر، مانند وسایل حملونقل یا واحد اقامتی، را فراهم میکند.
جملاتی از کاربرد کلمه سفرساز
عقل شفاجوی و طبیبش تویی ماه سفرساز و غریبش تویی
در منزل نخست فنا می شود تمام چندان که بیش برگ سفرساز می کنم
مهلت عمر کم و وقت بهاران تنگ است غنچه در پوست مگر برگ سفرساز کند