سفت گر
معنی کلمه سفت گر در فرهنگ معین
معنی کلمه سفت گر در فرهنگ عمید
معنی کلمه سفت گر در فرهنگ فارسی
معنی کلمه سفت گر در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه سفت گر
ز سر مژگانش، در یاس می سفت گرفته مار زلف یار و می گفت
روز دیگر که جلاجلِ کواکب از اعطاف و مناکبِ این هیون صعب فرو گشودند، شتربان شتر را هوید بر نهاد و به نمکزار برد و آنچ موظّف بود از بار شتر، برو راست کرد و شتر به آهنگ اندیشهٔ خویش میآمد تا به میانهٔ رود رسید؛ زخمهٔ تدبیری که ساخته بود، بکار آورد و فرو نشست. یعنی وقت است که آبی به رویِ کار آرم و بارِ غم از دل برگیرم. شتربان اشتلمی آغاز نهاد و چوبی چند بر پهلویِ شتر مالید، پس از درنگی بسیار از جای برخاست و نوبتی چند این حال مکرّر شد. شتربان را مکافاتی که ایجابِ طبیعت خیزد، در کار آمد. روزی دیگر به جایِ نمک بارِ او پشم برنهاد و میراند تا به رود رسید، به قاعدهٔ گذشته فرو نشست. شتربان خاموش گشت و صبر بکار آورد، چندانکه پشم آب در خود گرفت و بار گران شد. چون آهنگِ خیز کرد، نتوانست، به جهد تمام و کوششِ بلیغ از جای برخاست و نَحنُ کَمَا کُنَّا بر خواند و زیادتی، علاوهٔ بار بر سفت گرفته روی به راه آورد. شتربان بجایِ حد و نشاطانگیز شد وِ طربآمیز این سفته در بارش مینهاد و میگفت :
گاه به دست آویز ژاژی خام و لاغی سرد زیر آب پخته پاکان گرم گرم کشیدی و گاه بگفتی مفت وچنگی سست پرده کیش بزرگان و پس و پیش آدم تا احمد سخت و رایگان بردریدی. پیشکاران را تاب باختن آورد و یاران را خواب تاختن، شب را ساز باربستن خاست و چراغ را گاه بار نشستن. این یاوه گرای هرزه درای به یکی چشمزد زبان در کام نبرد و از گواژه و دشنام پخته و خام و نکوهش ننگ مردم و نام خود آرام نکرد. درد دیگر آنکه نوبت گفتن و شنفتش گوش از گفت مفت و چشم از لب خرمهره سفت گرفتن همان بود و به کوب انگشت و آسیب مشت تهی گاه و زانو سفتن همان، گوش دریدن گرفت و هوش پریدن، خروس بسرودن پر زد و شبخوان به گلدسته برتاخت، تاب تباهی انگیخت و چشم سیاهی آورد بردباری زیان کرد و گشاد از گوش بر زبان افتاد. به آموزگاری نه چوب کاری دهنش بستم و سخنش گسستم.
به گمان یوسفیت گم شده بود یوسفت گرگ شد گمان برگیر