سعفه

معنی کلمه سعفه در لغت نامه دهخدا

سعفه. [ س َ ف َ ] ( ع اِ ) دَمِش سر. ( دستوراللغة ). ریش سر. ( مهذب الاسماء ). شیرینه. ( دهار )... قرحه باشد که بر سر پیدا شود و در ابتدا بثورات متفرقه باشند و متقرح شوند بعد خشک ریشه شوند. بهندی گنجه گویند. ( غیاث ) ( آنندراج ). شیرینه که بر سر و روی کودک برآید و بیمارئی است که موی بریزاند. ( منتهی الارب ).علامت وی آن است که اندر بن مژگان چون سبوس پدید آیدو باشد که ریش گردد و ریم کند و باشد که مژگان بریزد باشد که لون او اغبر باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

معنی کلمه سعفه در فرهنگ عمید

۱. جوش هایی که در سروصورت برآید، بیماری پوستی.
۲. کچلی.

معنی کلمه سعفه در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - ناخوشی جلدی مانند کچلی و اگزما و ریزش طبقات شاخی اپیدرمی پوست مرض جلدی . ۲ - کچلی .
دمش سر . ریش سر . شیرینه .

جملاتی از کاربرد کلمه سعفه

و قالت عائشة: «الجنّة سجسج لیس فیها برد و لا حرّ، ترابها الزّعفران» و قال الحسن: نخل الجنّة جذوعها ذهب و کربها زمرد و یاقوت و سعفها حلل، تخرج الرّطب امثال القلال احلی من العسل و ابیض من اللّبن.
فِیهِما فاکِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ، انما اعاد ذکر النخل و الرمان و هما من جملة الفواکه للتفضیل و عن سعید بن جبیر عن ابن عباس قال نخل الجنة جذوعها زمرد اخضر و ورقها ذهب احمر و سعفها کسوة لاهل الجنة، منها مقطعاتهم و حللهم و ثمرها امثال القلال او الدلاء اشد بیاضا من اللبن و احلی من العسل، و الین من الزبد لیس له عجم کلما نزعت ثمرة عادت مکانها اخری و انهارها تجری فی غیر اخدود.