معنی کلمه سرگزیت در لغت نامه دهخدا
خراج قیصر روم است سرگزیت جلم
بهای بندگی دلهرا ابا چیپال.غضائری رازی ( از آنندراج ).این کعبه در عجم عجمش سرگزیت داد
وآن کعبه در عرب عربش سبزه زار کرد.خاقانی.و همچون از جهودان سرگزیت ستانند در مدارس از علما زر می خواستند. ( راحةالصدور راوندی ).
خور سر درسرشتش آورده
سرگزیت از بهشتش آورده.نظامی.جفای عشق تو بر عقل من همان مثل است
که سرگزیت به کافر همی دهد غازی.سعدی.