معنی کلمه سرکوبه در لغت نامه دهخدا
سخت سرکوفته دارندش و او نالد زار
ناله مرد ز سرکوبه اعدا شنوند.خاقانی. || ( ن مف مرکب ) سرکوفته. خسته. رنجور :
سرکوبه دوریم مکن بیش
من خود خجلم ز کرده خویش.نظامی.
سرکوبه. [ س ِ ب َ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان حمزه لو بخش خمین شهرستان محلات. دارای 546 تن سکنه است. آب آن از قنات و رودخانه چوگان. محصول آن غلات ، بنشن ، چغندر قند، پنبه ، انگور، بادام. شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).